کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت و پناه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشت و پناه
لغتنامه دهخدا
پشت و پناه . [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مددکار. یاریگر. حامی . ظهیر. ثِمال . (مهذب الاسماء) : بهر کار پشت و پناهم توئی نماینده ٔ رای و راهم توئی . فردوسی .بیامد ترا کردپشت و پناه کنون زو چه دیدی که بردت ز راه . فردوسی .که هستی تو پشت و پ...
-
واژههای مشابه
-
سخت پشت
لغتنامه دهخدا
سخت پشت .[ س َ پ ُ ] (ص مرکب ) محکم . استوار. سفت : چون آن گرد روی آهن سخت پشت بنرمی در آمد ز خوی درشت .نظامی .
-
علت پشت
لغتنامه دهخدا
علت پشت . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیماری ابنه . (ناظم الاطباء). داءالمشایخ . علت مشایخ .
-
آب پشت
لغتنامه دهخدا
آب پشت . [ ب ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نطفه . منی . آب مردی : آب رخ زآب پشت بگریزدکآب پشت آب رویها ریزد.سنائی .
-
سیاه پشت
لغتنامه دهخدا
سیاه پشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از کبوتران . (آنندراج ).
-
پشت بدادن
لغتنامه دهخدا
پشت بدادن . [ پ ُ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) ادبار. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دبور. || گریختن از میدان جنگ . فرار از خصم .
-
پشت برآوردن
لغتنامه دهخدا
پشت برآوردن . [پ ُ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن : بگیرید یکسر ره زردهشت بسوی بت چین برآرید پشت .دقیقی .
-
پشت جغویر
لغتنامه دهخدا
پشت جغویر. [ ] (اِخ ) موضعی در شمال ماهان کرمان نواحی شمالی دریاچه ٔ نمک .
-
پشت دستی
لغتنامه دهخدا
پشت دستی . [ پ ُ ت ِ دَ ] (اِ مرکب ) زدن با پشت دست به پشت دست کسی . ضربه ای که با کف دست به پشت دست کسی زنند. || دستکش بی پنجه ٔ زنان .
-
پشت سر
لغتنامه دهخدا
پشت سر. [ پ ُ ت ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قفا. || نهانی . در خفا. در غیبت . در غیاب (مقابل پیش رو).- پشت سر کسی بد گفتن ؛ پیش رو خاله پشت سر چاله .- پشت سر کسی دیدن ؛ زوال کسی رادیدن . (غیاث اللغات ).فلکها را توانی پشت سر دیدبنور عشق اگر دل ...
-
پشت سرهم
لغتنامه دهخدا
پشت سرهم . [ پ ُ ت ِ س َ رِ هََ ] (ق مرکب ) دُمادُم . پیاپی . پی درپی . متتابع. متوالی . متوالیاً.
-
پشت شهیدان
لغتنامه دهخدا
پشت شهیدان . [ پ ُ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی در مغرب میرانشاه .
-
پشت کلان
لغتنامه دهخدا
پشت کلان .[ پ ُ ک َ ] (اِ مرکب ) تشی . سیخول . ریکاسه . دُلدُل .
-
پشت گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پشت گردانیدن . [ پ ُگ َ دَ ] (مص مرکب ) پشت کردن . تولیة. تولی . اعراض .