کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت هم ،پشت سر هم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صور اسرافیل
لغتنامه دهخدا
صور اسرافیل . [ رِ اِ ] (اِخ ) میرزا جهانگیرخان شیرازی فرزند آقا رجبعلی . مدیر روزنامه ٔ صور اسرافیل که بخاطر نام روزنامه اش به صور اسرافیل ملقب گردید. ملک زاده ترجمه ٔ او را چنین آورده است : وی در سنه ٔ 1292 هَ . ق . در شهر شیراز متولد شد. خانواده ٔ...
-
مظاهرة
لغتنامه دهخدا
مظاهرة. [ م ُ هََ رَ ] (ع مص ) پشت به پشت آوردن و یارمندی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظهار. (ناظم الاطباء). هم پشت شدن . (دهار) (ترجمان القرآن ). هم پشت بودن . (تاج المصادربیهقی ).و رجوع به مظاهرت شود. || از زن ظهار کردن . (تاج المصادر بیهقی )....
-
علی الترادف
لغتنامه دهخدا
علی الترادف . [ ع َ لَت ْ ت َ دُ ] (ع ق مرکب ) پیاپی . پی درپی . متوالیاً. پشت سر هم . ریسه . بدنبال هم . برپی هم . یکی پس از دیگری : علی الترادف والتوالی کترادف الایام و اللیالی . (سندبادنامه ص 178).
-
دمادم
لغتنامه دهخدا
دمادم . [ دُ دُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پشت سر هم (مکانی ). پشت سر یکدیگر. بدنبال هم . قدم بقدم و گام به گام . پیوسته به یکدیگر. متوالیاً. متعاقباً. درست در پی . با کمی فاصله در عقب . لاینقطع. (یادداشت مؤلف ). متعاقب و متوالی و دنبال یکدیگر آمده . (انج...
-
یک روند
لغتنامه دهخدا
یک روند. [ ی َ / ی ِ رَ وَ ] (ق مرکب ) در تداول عامه ، پشت سر هم . پیاپی . لاینقطع.
-
دنبادنب
لغتنامه دهخدا
دنبادنب . [ دُم ْ دُمْب ْ ] (ق مرکب ) دمادم . پشت سر هم . به دنبال هم . (یادداشت مؤلف ) : و در عقب دنبادنب می رفت . (تاریخ طبرستان ). و رجوع به دمادم شود.
-
دم گرفتن
لغتنامه دهخدا
دم گرفتن . [ دُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) در پی یکدیگر ایستادن برای رسیدن نوبت . (یادداشت مؤلف ). پشت سر هم ایستادن . صف بستن به دنبال هم . || بعد از ضعفی قوی شدن و مدعاها پیدا کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
پی هم
لغتنامه دهخدا
پی هم . [ پ َ / پ ِ ی ِ هََ ] (ق مرکب ) پی درپی . یکی به دنبال دیگری . پشت سر هم . بدنبال یکدیگر : بگفت این وزآن هفت پی هم بخورداز آن می پرستان برآورد گرد. فردوسی .عید قدم مبارک نوروز مژده دادکامسال تازه از پی هم فتحها شود. خاقانی .هت ؛ پی هم نقل کرد...
-
صفاصف
لغتنامه دهخدا
صفاصف . [ ص َ ص َ ] (ق مرکب ) صفهای پشت هم . صفها بدنبال هم . صف در صف . رجوع به صف و صف اندر صف شود.
-
هم قسم
لغتنامه دهخدا
هم قسم . [ هََ ق َ س َ ] (ص مرکب ) هم سوگند. حلیف . هم عهد. هم پیمان . (یادداشت مؤلف ). دو تن که با یکدیگر بر سر کاری سوگند خورند.
-
اعتوان
لغتنامه دهخدا
اعتوان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یکدیگر را یاری دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هم پشت شدن .
-
تظافر
لغتنامه دهخدا
تظافر. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) هم پشت شدن . تظاهر. (زوزنی ). تضافر. تعاون . (ذیل اقرب الموارد).
-
هم سر
لغتنامه دهخدا
هم سر. [ هََ س ِرر/ س ِ ] (ص مرکب ) رازدار. هم راز. (یادداشت مؤلف ).
-
پی سر
لغتنامه دهخدا
پی سر. [ پ َ / پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) (از: پی ، پشت + سر بمعنی رأس پشت گردن ) قفا. قذال . || پشت گردنی . لت . سیلی که بپشت گردن زنند.زدن به پشت گردن و این در لهجه ٔ آذری متداول است .
-
هم عصر
لغتنامه دهخدا
هم عصر. [ هََ ع َ ] (ص مرکب ) هم زمان . معاصر. که در یک زمان به سر برند.