کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشتبند 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل پشت
لغتنامه دهخدا
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشین بخش راسک شهرستان ایرانشهر واقع در 10000گزی جنوب راسک ، کنار راه فرعی راسک به پیشین . هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ومحصول آن غلات ، خرما و برنج است . شغل اهالی زراعت و راه آ...
-
پشت بام
لغتنامه دهخدا
پشت بام . [ پ ُ ] (اِخ ) موضعی در شمال غربی شغان از نواحی غربی بجنورد.
-
جستوجو در متن
-
تخته بند شدن
لغتنامه دهخدا
تخته بند شدن . [ ت َ ت َ / ت ِ ب َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) بسته شدن ، چنانکه در دکان و جز آن . || خشک شدن از سرماخوردگی . سخت سرما خوردن که پشت و سینه سخت درد کند. اثر سرمای سخت به سینه و پشت که حرکت آن مشکل کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
بند شدن
لغتنامه دهخدا
بند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آرام داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). || ماندن . || چسبیدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قائم شدن . (آنندراج ). محکم شدن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : عجب که بند شود تا به پشت گاو زمین نعوذباﷲ اگر پ...
-
وور و وور
لغتنامه دهخدا
وور و وور. [ وو رُ / وورْ رُ ] (ق ) (در تداول ) متصل . پیاپی . پی درپی . پشت سرهم . یک ریز. یک بند.
-
بند
لغتنامه دهخدا
بند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(جهانگیری ). محل اتصال دو عضو بهم یعنی مفصل مانند بندهای انگشتان و بند آرنج و بند زانو و جز ...
-
بازرنگ
لغتنامه دهخدا
بازرنگ . [ رَ ] (اِ) پستان بند زنان . (آنندراج ). و آن دو پارچه ٔ سه گوشه بود که از بافته ٔ ریسمانی و ابریشمی بدوزند و زنان پستان خود را در میان آن نهاده ، بندهای آنرا بر پشت بندند تا پستان بزرگ نشود. (فرهنگ جهانگیری ). سینه بند طفلان و زنان و در فره...
-
موی بند
لغتنامه دهخدا
موی بند. [ ب َ ] (اِ مرکب )بند که موی بدان بندند. بندی که زنان بدان گیسو بندند. (یادداشت مؤلف ). عقاص . (ملخص اللغات ) (السامی فی الاسامی ) (دهار). موی باف . سُفّة. (منتهی الارب ). امروزه بندی از نوار معمول است که زنان موی و گیسوی خود را بدان می بند...
-
راجبة
لغتنامه دهخدا
راجبة. [ ج ِ ب َ ] (ع اِ) پیوند بیخ انگشتان یا شکم مفاصل انگشتان یا استخوان انگشتان . یا پیوندهای استخوان انگشتان . یا پشت استخوانهای انگشتان . یا مابین پیوندهای انگشتان و استخوانهای آن . یا پیوندهای نزدیک سر انگشتان . (منتهی الارب ). میان این بند تا...
-
کت بستن
لغتنامه دهخدا
کت بستن . [ ک َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دستهای کسی را به بند از بالای بازو به پشت بستن . (از فرهنگ فارسی معین ). || مجازاً، مغلوب کردن . (مخصوصاً در مشاعره ) (فرهنگ فارسی معین ).
-
کوشالنگ
لغتنامه دهخدا
کوشالنگ . [ ل َ ] (اِ) بیل . || پشت بند چوبین در. || کنده ٔ محکمی که بر گردن سگ نهند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || منجنیق . (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد گول و نادان . || خروس کلان . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
تثبج
لغتنامه دهخدا
تثبج . [ ت َ ث َب ْ ب ُ ] (ع مص ) تثبج الراعی بالعصاء؛ گذاشتن راعی عصا را بر پشت و هر دو دست را بدان بند کردن و آویختن . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
لبز
لغتنامه دهخدا
لبز. [ ل َ ] (ع مص ) نیک خوردن و فروبردن . || بینی بند بربستن . || بر پشت زدن به دست . || سخت زدن . || راندن . || لقب دادن . || لگد زدن شتر. || سخت زدن ناقه سم را بر زمین . (منتهی الارب ).
-
محتبک
لغتنامه دهخدا
محتبک . [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتباک . بند استوار و نیکوکننده ٔ چیزی . (آنندراج ). استوارکننده و مضبوط نماینده و کسی که با دستاری پشت و ساقهای خود را با هم می بندد. (ناظم الاطباء).