کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشتیوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشتیوان
لغتنامه دهخدا
پشتیوان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام . (برهان قاطع). پشتیبان . پشتوان . پشتبان : لَزَز؛ پشتیوان در. (منتهی الارب ). لزاز؛ پشتیوان در. (منتهی الارب ). تکیه گاه : که پشتیوان و پشت روزگاری . نظامی .|| یار. یاریگر. مددکار. ...
-
جستوجو در متن
-
پشتیون
لغتنامه دهخدا
پشتیون . [ پ ُ وَ ] (اِ مرکب ) پشتیوان .
-
پشتیوانه
لغتنامه دهخدا
پشتیوانه . [ پ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) پشتیوان .
-
لزز
لغتنامه دهخدا
لزز. [ ل َ زَ ] (ع ِا) پشتیوان در. (منتهی الارب ). لزاز.
-
پشتوانه
لغتنامه دهخدا
پشتوانه . [ پ ُ ن َ /ن ِ ] (اِ مرکب ) پشتیوان . پشتیبان . || سپرده ای است که کسی برای اعتبار خود در بانک معین میکند . (از لغات فرهنگستان ).
-
واپس ماندن
لغتنامه دهخدا
واپس ماندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بازماندن .واماندن . در عقب ماندن . (ناظم الاطباء) : بدان پشتی چو پشتش ماند واپس که روی شاه پشتیوان من بس . نظامی .ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را.سعدی (خواتیم ).
-
پشتاره
لغتنامه دهخدا
پشتاره . [ پ ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مخفف پشتواره است و آن مقداری باشد از هر چیز که به پشت توان برداشت . (برهان قاطع). پشتوار. (فرهنگ شعوری ). پشت باره . کوله بار. بسته که به پشت توان کشید. بار. حمل : اِبالةو اُبالة؛ پشتاره ٔ کلان از هیزم . بُله ؛پشتا...
-
دعامة
لغتنامه دهخدا
دعامة. [ دِ م َ ] (ع اِ) ستون خانه . || چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. دِعام . ج ، دَعائم . || چوب چرخ ، و آن دو را دعامتان گویند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چوب سر چاه که چرخ بر او نهند. (دهار). و رجوع به دعامتان شود. || مهتر ق...
-
معضاد
لغتنامه دهخدا
معضاد. [ م ِ ] (ع اِ) بازوبند. || کاردی است که قصاب بدان استخوان برد. || آنچه بر بازو بندند از دوال و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سیف که خوار داشته باشد به درخت بریدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم ا...
-
اندخس
لغتنامه دهخدا
اندخس . [ اَ دَ ] (ص ) حمایت کننده و پشت وپناه . (برهان قاطع) (از فرهنگ فارسی معین ). حمایت کننده . (ناظم الاطباء). پشتیبان . پشتیوان . حامی . (فرهنگ فارسی معین ). پناه و حامی . (انجمن آرا) (آنندراج ).پناه . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ سروری ). || (اِ) ...
-
بختیاری
لغتنامه دهخدا
بختیاری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) نیک بختی . اقبال . (ناظم الاطباء). خوشبختی . سعادت . همراهی دولت و اقبال : چشم است بختیاری و در چشم دیده ای جسم است کامکاری و در جسم جانیا. ابوالفرج رونی .به کامکاری بر پیشگاه ملک نشین به بختیاری اندر سرای عدل خرام . مس...
-
پشتبان
لغتنامه دهخدا
پشتبان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) چوب یا سنگ یا ثقیل دیگری که بر پشت در نهند تا به آسانی گشاده نشود. پشتیبان . پشتیوان . پشت وان : سپه را پشتبان بادی جهان را پادشا بادی . فرخی .دریغ مرد حکیمی که تاز را پس پشت هماره چون در دروازه پشتبان بیند. سوزنی .|| پشت ...
-
پشتیبان
لغتنامه دهخدا
پشتیبان . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) چوبی که بجهت استحکام بر دیوار نصب کنند. (برهان قاطع). بنائی که برای حفظ بنائی دیگر سازند : چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر آنرا که باشد نوح کشتیبان . (گلستان ).هرچه از دلها کنی تعمیر پشتیبان تس...
-
ظهیر
لغتنامه دهخدا
ظهیر. [ ظَ ] (ع ص ، اِ) هم پشت . مدد. یار. یاور. مددکار. ظِهرة. ظُهرة. پشتیوان . پشتیبان . یاریگر. کمک . ج ، ظُهَراء. (مهذب الاسماء): و الملائکة بعد ذلک ظهیر. (قرآن 4/66).بدان منگر ای خواجه گر ظاهری نبینی همی مرد دین را ظهیر. ناصرخسرو.پشت احکام قران ...