کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشتیبانگیری آینهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گیتی نما
لغتنامه دهخدا
گیتی نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نمایان کننده ٔ گیتی . که گیتی در او نماید. رجوع به گیتی نمای شود.- آینه ٔگیتی نما ؛ آینه ٔ اسکندری : به سعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کآهن به سعی آیینه ٔ گیتی نما و جام جم گردد. سعدی .- جام گیتی نما : گنج در آ...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نصراﷲ (میرزا...) اردبیلی متخلص به نصرت از عرفا و شعرای قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در زمان ولیعهدی محمدشاه معلم وی بود و چون محمدشاه به سلطنت رسید مقام صدارت را به وی تکلیف کرد و او نپذیرفت ، میرزا نصراﷲ در دوران سلطنت مح...
-
رونما
لغتنامه دهخدا
رونما. [ ن ِ ] (نف مرکب ) روی نما. رونمای . نماینده ٔ رخسار. پیداکننده ٔ رخ . نشان دهنده ٔ چهره . کاشف عارض . || (اِ مرکب ) رونما. روی نما. هدیه ای که عروسان را دهند. (شرفنامه منیری ) (از آنندراج ). کنایه از هدیه ای است که در وقت دیدن روی عروس دهند. ...
-
آینه ٔ چینی
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ چینی . [ ی ِ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آینه ای از فولاد جوهردار. آینه از مس و نقره و برنج . (تحفه ). ظاهراً آینه ٔ حلبی نیز همین است . سجنجل . (زمخشری ). آینه که از تل یا تال سازند. (برهان ) : همی بنفشه دمد زیر زلف آن سرهنگ همی ب...
-
قدنما
لغتنامه دهخدا
قدنما. [ ق َ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنچه بالا را بنمایاند. آنچه قد از آن دیده شود.- آینه ٔ قدنما ؛ آینه ای که تمام اندام در آن دیده شود. آینه ٔقدّی .
-
آینه دار
لغتنامه دهخدا
آینه دار. [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه آینه در پیش دارد تا عروس و جز او خویشتن در آن بینند : ای آفتاب آینه دار جمال تومشک سیاه مجمره گردان خال تو. حافظ.|| سرتراش . گرّای . سلمانی . گرّا. تانگول . تونکو. موی تراش . موی ستر. حلاق . مُزَیِّن . || ت...
-
گل گیری
لغتنامه دهخدا
گل گیری . [ ] (اِخ ) نام تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
راتنا گیری
لغتنامه دهخدا
راتنا گیری . (اِخ ) قصبه ای است در ساحل غربی هندوستان و در 225هزارگزی بمبئی . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
نیم آینه
لغتنامه دهخدا
نیم آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در دو بیت زیر از مجیر آمده و معنی آن معلوم نشد و احتمالاً آینه ٔ کوچکی بوده است : ای دلت از نه فلک ساخته نیم آینه وی ز دلت هشت خلد یافته صد میزبان . مجیر.خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان تافت چو نیم آینه جرم مه ا...
-
گیری
لغتنامه دهخدا
گیری . (اِخ ) (قلعه ٔ...) قلعه ای است در هندوستان که در آن قلعه سلطان مسعودبن محمود سبکتکین بوسیله ٔ برادرش محمد زندانی شد و آنگاه به قتل رسید. (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 690) (اخبار الدولة السلجوقیة ص 14).
-
گوشه گیری
لغتنامه دهخدا
گوشه گیری . [ ش َ / ش ِ ](حامص مرکب ) عمل گوشه گیر. انزواء. اعتزال . کناره گیری . عزلت . تنهایی . تجرد. زهد. گوشه نشینی : در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل . حافظ.گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی فتنه ای می کند آن...
-
وذیلة
لغتنامه دهخدا
وذیلة. [ وَ ل َ ] (ع اِ) آینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آینه به لغت هذیل . (از اقرب الموارد). || پاره ای از سیم جلاداده یا عام است . (ناظم الاطباء). قطعه ای از نقره ٔ جلاداده شده یا عام است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وذیل ، وذایل . (...
-
ناخدای ترس
لغتنامه دهخدا
ناخدای ترس . [ خ ُ ت َ ] (ص مرکب ) ناخداترس . کسی که از خدا نمی ترسد. رجوع به ناخداترس شود : ای ناخدای ترس مشو آینه پرست رنج دلم مخواه و منه دل بر آینه . خاقانی .گفتا مترس از این گره ناخدای ترس کاینک خدای کعبه بر ایشان کمان کشید.نظامی .
-
آینه ٔ سکندری
لغتنامه دهخدا
آینه ٔ سکندری . [ ی ِ ن َ ی ِ س ِ ک َ دَ ] (اِخ ) بقول فرهنگ نویسان ، نام آینه ای است که بجهت آگاهی از حال فرنگ بر سر مناره ٔ اسکندریه [ بمصر ] نهاده بوده است و کشتی های دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده ، و آن مناره را اسکندر بدستیاری ارسطو بنا ...
-
گله
لغتنامه دهخدا
گله . [گ ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) آسمان گیری باشد و آن پارچه ای است که بر سقف خانه ها مانند سایبان بندند. (برهان ).