کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پشت
لغتنامه دهخدا
پشت . [ پ ُ ] (اِ) قسمت خلفی تن از کمر به بالا. ظهر.اَزْر. قرا. قری . قَروان و قَرَوان . حاذ. مطا. قصب .سَراة. قَرقَر. قِرقری ّ. (منتهی الارب ) : پشت خوهل سر تویل و روی بر کردار قیر ساق چون سوهان و دندان بر مثال دستره . غواص (از لغت نامه ٔ اسدی ).بست...
-
پشت
لغتنامه دهخدا
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام قصبه ای از ولایت بادغیس در خراسان [ بین سیستان و غزنین و هرات ] . (نزهةالقلوب ص 153) (برهان قاطع). مؤلف حبیب السیر گوید: قریه ٔ پشت داخل قرای ولایت غرجستان است و به کوه زاغ اتصال دارد. (جزء 3 از ج 3ص 317). بست معرب آن است و ...
-
پشت
لغتنامه دهخدا
پشت . [ پ ُ ] (اِخ ) یاقوت گوید: بشت شهری است در نواحی نیشابور مشتمل بر دویست و بیست و شش قریه وگویند معرب پشت است بفارسی چه آن مانند پشت است برای نیشابور. (معجم البلدان از علامه ٔ قزوینی در حواشی چهارمقاله ص 124 و نیز رجوع به لفظ پشت در برهان قاطعشو...
-
واژههای مشابه
-
پشت به پشت دادن
لغتنامه دهخدا
پشت به پشت دادن . [ پ ُ ب ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) یا پشت به پشت هم دادن یا پشت به پشت آوردن یا پشت پشت آوردن یا پشت پشت دادن یا پشت بر پشت آوردن ؛ درانجام کاری بیکدیگر یاری دادن . متحد شدن . اتفاق کردن . اتحاد کردن . مظاهرت . معاضدت . مساعدت : اگر پشت ...
-
کبود پشت
لغتنامه دهخدا
کبود پشت . [ ک َ پ ُ ] (ص مرکب ) که پشت کبود دارد. || (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (آنندراج ) (برهان ). آسمان . (مجموعه ٔ مترادفات ). و رجوع به کبود حصار و کبود تشت شود.
-
کمان پشت
لغتنامه دهخدا
کمان پشت .[ ک َ پ ُ ] (ص مرکب ) کوزپشت . (آنندراج ). آنکه پشت وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). گوژپشت . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه پشت او چون کمان خمیده باشد : قسم به صیدفکن غم کش کمان پشتی که آه را ز دمش تیر بر نشان آمد. ظهوری (از آنندراج ).- گوژ کمان ...
-
گل پشت
لغتنامه دهخدا
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پنجکرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع در 50000 گزی جنوب نوشهر هوای آن سرد و دارای 20 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و ارزن است . شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
-
گل پشت
لغتنامه دهخدا
گل پشت . [ گ ُ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشین بخش راسک شهرستان ایرانشهر واقع در 10000گزی جنوب راسک ، کنار راه فرعی راسک به پیشین . هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ومحصول آن غلات ، خرما و برنج است . شغل اهالی زراعت و راه آ...
-
گسسته پشت
لغتنامه دهخدا
گسسته پشت . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ پ ُ ] (ص مرکب ) بی مدد. بی پشت و پناه : همی شدند به بیچارگی هزیمتیان گسسته پشت و گرفته گریغ را هنجار.عنصری .
-
کته پشت
لغتنامه دهخدا
کته پشت . [ ک َ ت َ پ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر به ناحیت آمل . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 113 و ترجمه ٔ آن ص 152).
-
کوتاه پشت
لغتنامه دهخدا
کوتاه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) اسب یا چارپایی دیگر که پشت او کوتاه باشد : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.فرخی .
-
گته پشت
لغتنامه دهخدا
گته پشت . [ گ َ ت ِ پ ُ ] (اِخ ) موضعی در رانوس رستاق از توابع کجور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
-
گران پشت
لغتنامه دهخدا
گران پشت . [ گ ِ پ ُ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم قوی پشت و بارکش و حمال . (برهان ) (آنندراج ). کنایه از بارکش قوی پشت است . (انجمن آرا). || متکبر و خودبین و کاهل : نیاید آدمی از هر گران پشت نباشد اسب پالانی هنرور.؟ (از شعوری ج 2 ص 308).
-
گرجه پشت
لغتنامه دهخدا
گرجه پشت . [ گ َ ج ِ پ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش رودسر شهرستان لاهیجان ، واقع درهزارگزی جنوب خاوری رودسر. منطقه ای معتدل و مرطوب ودارای 308 تن سکنه است . محصول آن برنج ، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . بقعه ای در این ده به نام سید...