کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پسنواخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پس آنگاه
لغتنامه دهخدا
پس آنگاه . [ پ َ ] (ق مرکب ) سپس : برو کرد جوشن همه چاک چاک پس آنگاه بر تارکش ریخت خاک . فردوسی .پس آنگاه بهرام و ایزد گشسب نشستند با جنگجویان بر اسب .فردوسی .
-
پس آوردن
لغتنامه دهخدا
پس آوردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مراجعت دادن چیزی . رد کردن چیزی خریده به مالک اوّلی آن .
-
پس استاندن
لغتنامه دهخدا
پس استاندن . [ پ َ اِ دَ ] (مص مرکب ) بازپس گرفتن . واستدن .
-
پس استدن
لغتنامه دهخدا
پس استدن . [پ َ اِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف پس استادن . واستدن .
-
پس افتادن
لغتنامه دهخدا
پس افتادن . [ پ َاُ دَ ] (مص مرکب ) عقب افتادن . تأخیر : چونکه گله بازگردد از ورودپس فتد آن بز که پیش آهنگ بود. مولوی .|| نکس . عود مرض در حال نقاهت . || غش کردن یا مردن . افتادن به پشت و مردن .
-
پس افتاده
لغتنامه دهخدا
پس افتاده . [ پ َ اُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی را گویند که در راه از رفقا بازمانده باشد. (برهان قاطع). || پس افت . اندوخته . پس انداز. ذخیره . پس افکند. پس اوگند.
-
پس افکندن
لغتنامه دهخدا
پس افکندن . [ پ َ اَ ک َ دَ / دِ ] (مص مرکب ) چیزی از درآمد خود ذخیره کردن . اندوخته ساختن . ذخیره کردن . || تأخیر. بعقب انداختن . || میراث گذاشتن . (برهان قاطع). || پس افکندن کار را، مساوَفه .
-
پس انداختن
لغتنامه دهخدا
پس انداختن . [ پ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تعویق . تأخیر. تَلکﱡؤ. || قسطی از دین را بموعد ندادن . || ... زن ، حیض را دیر کردن . || در تداول عوام ، بلغت اهریمنی ، زادن . زائیدن . تولید کردن : سه بچه پس انداخته است . سه تا کره پس انداخته است .
-
پس اوفتادن
لغتنامه دهخدا
پس اوفتادن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به پس افتادن شود.
-
پس باختن
لغتنامه دهخدا
پس باختن . [ پ َ ت َ ] (مص مرکب ) در قمار برده را باختن .
-
پس بردن
لغتنامه دهخدا
پس بردن . [ پ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )بعقب بردن . || بازگردانیدن . رجعت دادن .
-
پس بودن
لغتنامه دهخدا
پس بودن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) عقب بودن . || دون مرتبه یا درجه ٔ کسی یا چیزی بودن .
-
پس پای
لغتنامه دهخدا
پس پای . [ پ َ س ِ ] (اِ مرکب ) پشت ِ پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ : در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه ).
-
پس پرده
لغتنامه دهخدا
پس پرده . [ پ َ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )پشت ِ پرده . شبستان . سرای . خانه . حَرَم : پس پرده ٔ ما یکی دختریست که از مهتران درخور مهتریست . فردوسی .کرا در پس پرده دختر بوداگر تاج دارد بداختر بود. فردوسی .پس پرده ٔ شهریار جهان سه ماهست...
-
پس پریروز
لغتنامه دهخدا
پس پریروز. [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) دو روز پیش از دیروز.