کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پست بریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پست بریدن
لغتنامه دهخدا
پست بریدن . [ پ َ ب ُ دَ] (مص مرکب ) از بن و بیخ بریدن . رجوع به پست شود.
-
واژههای مشابه
-
پست پست
لغتنامه دهخدا
پست پست . [ پ َ پ َ ] (ق مرکب ) نرم نرمک . آهسته آهسته :عشق میگوید بگوشم پست پست صید بودن بهتر از صیادی است .مولوی .
-
صندوق پست
لغتنامه دهخدا
صندوق پست . [ص َ ق ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صندوقی که اداره ٔ پستخانه بر سر چهارراه ها یا در جاهای دیگر بر دیوارها نصب کند تا مردم نامه های خود را در آن افکنند.
-
غلام پست
لغتنامه دهخدا
غلام پست . [ غ ُ م ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مأمور پست که نامه ها و مراسلات را توزیع میکند. گسی بنده . رجوع به گسی بنده شود.
-
پست دادن
لغتنامه دهخدا
پست دادن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) کشیک دادن بنوبت .
-
پست شدن
لغتنامه دهخدا
پست شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرود شدن . سَفال . سُفول . هُفات . انهفات . (منتهی الارب ). || ویران شدن . منهدم گشتن . فرود آمدن . خراب شدن : دیوار کهن گشته نه بردارد پادیر یک روز همه پست شود رنجش بگذار. رودکی .شدی باره ٔ دژ هم آنگاه پست نماندی ...
-
پست شمردن
لغتنامه دهخدا
پست شمردن . [ پ َ ش ِ م ُ دَ ] (مص مرکب ) تحقیر. ترذیل .
-
پست گردیدن
لغتنامه دهخدا
پست گردیدن . [ پ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پائین آمدن . تنزل یافتن : هستم من آن بلند که گشتم ز چرخ پست هستم من آن عزیز که ماندم ز دهر خوار. سنائی . || خراب شدن : که گفتی جهان سر بسر گشت پست پس آنگه یکی گفت کایوان شکست . فردوسی .|| با زمین هموار شدن . ...
-
پست گشتن
لغتنامه دهخدا
پست گشتن . [ پ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) پست گردیدن . || تنزل کردن : امروز پست گشت مرا همت بلندزنگار غم گرفت مرا تیغ غمزدای .مسعودسعد.
-
پست نشستن
لغتنامه دهخدا
پست نشستن . [ پ َ ن ِ ش َ ت َ] (مص مرکب ) آسوده نشستن . راحت بودن . آرام داشتن . فارغ بال بودن . مستریح بودن . و نیز رجوع به پست شود.
-
پست بالا
لغتنامه دهخدا
پست بالا. [ پ َ ] (ص مرکب ) رجوع به پست شود.
-
پست شور
لغتنامه دهخدا
پست شور. [ پ َ ] (نف مرکب ) کبچه ای که بدان پست آشورند: مِجدَح ؛ کبچه ٔ پست شور. مخوض ؛ کبچه یا چیزی که بدان شراب زنند تا آمیزد و مِجدَح پست شور باشد. نبّاج ؛ کبچه ٔ پست شور. مِزهَف ؛ کبچه ٔ پست شور. (منتهی الارب ).
-
پست فطرت
لغتنامه دهخدا
پست فطرت . [ پ َ ف ِ رَ ] (ص مرکب ) ناکس . دون . دنی . سفله . فرومایه . رذل .
-
پست فطرتی
لغتنامه دهخدا
پست فطرتی . [ پ َ ف ِ رَ ] (حامص مرکب ) پستی . فرومایگی . ناکسی . دنائت .