کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرچانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرچانه
لغتنامه دهخدا
پرچانه . [پ ُ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) پرگوی . پررودَه . پُرگو. پرنَفَس . روده دراز. مکثار. پرسخن . بسیارگوی . بسیارسخن .
-
جستوجو در متن
-
جغنوق
لغتنامه دهخدا
جغنوق . [ ] (ص ) پرچانه . پرگو. (دزی ).
-
پرنفس
لغتنامه دهخدا
پرنفس . [ پ ُ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، پرگوی . پرچانه .
-
بجق
لغتنامه دهخدا
بجق . [ ] (ع مص ) پرگوئی کردن . پرحرفی . (از دزی ج 1 ص 51). مکثار بودن . پرچانه بودن .
-
پرچانگی
لغتنامه دهخدا
پرچانگی . [ پ ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) پرگوئی . حالت و چگونگی پرچانه .- پرچانگی کردن ؛ بسیار گفتن . زنخ زدن .
-
درازروده
لغتنامه دهخدا
درازروده . [ دِ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه روده ای دراز دارد. || (اِ مرکب ) در تداول عامه ، پرحرف . پرگوی . وراج . پرچانه . و رجوع به روده درازی شود.
-
پرروده
لغتنامه دهخدا
پرروده . [ پ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، پرگوی . بسیارگوی . پرسخن . ثَرّ. ثَرّه . مِکثار. پرچانه . روده دراز. بسیارسخن . پرحرف . درازنفس .
-
درازنفس
لغتنامه دهخدا
درازنفس . [ دِ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه نفسی دراز دارد. || کنایه از پرگوی و پرحرف . (برهان ). بسیار حرف زن . (لغت محلی شوشتر خطی ). پرگو. بسیارسخن . روده دراز. پرروده . پرچانه . وراج . مکثار.
-
چس نفس
لغتنامه دهخدا
چس نفس . [ چ ُ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) پرحرف . شخص هرزه درا و یاوه گو. پرچانه و مهمل گو. رجوع به چس نفسی و چس نفسی کردن شود. || آدم ضعیف و علیل .
-
گزافه گو
لغتنامه دهخدا
گزافه گو. [ گ ُ / گ ِ /گ َ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) گزافه گوی . گزاف گو. گزاف گوی .بیهوده گو. عبث گو. پرحرف . پرچانه . پرگو : نوش لب ز آن منش که خوی بودزن بُد و زن ، گزافه گوی بُوَد.نظامی (هفت پیکر ص 109).
-
تارتاگلیا
لغتنامه دهخدا
تارتاگلیا. (اِ) صورت ظاهری که بازی کنندگان کمدی ایتالیائی بخود دهند. منشاء آن از ناپل است . بکاربرنده ٔ آن نوکری است پرچانه ، با گفتاری تند و نامفهوم ، دائماً در خشم ، چاق و چله ، خودستا و ترسو، تنگ نظر و دارای عینکی درشت برنگ آبی . این نمونه در کشور...
-
اهل زنخ
لغتنامه دهخدا
اهل زنخ . [ اَ ل ِ زَ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )پرچانه . پرگو. صاحب [ سخن ] بیهوده و لاف . || زن . (شرح قران السعدین از آنندراج ) : کرده زنخ شان ز محاسن کناراهل زنخ راز محاسن چه کار.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
پرگو
لغتنامه دهخدا
پرگو. [ پ ُ ] (نف مرکب ) بسیارگوی . پرگوی . فراخ سخن . پرچانه (در تداول عوام ). مکثار. پرحرف (در تداول عوام ). قوّال . آنکه بسیار سخن گوید. بسیارسخن . درازنفس . پرسخن . روده دراز (در تداول عوام ). پرروده . شاجب (در تداول عوام ). ورّاج .
-
روده دراز
لغتنامه دهخدا
روده دراز. [ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) کسی که در تحریر و تقریر تطویل بلاطائل کند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). پرگوی . پرحرف . بسیارگوی . درازنفس . پرچانه . بسیارسخن . مکثار. || کنایه از صاحب فتق هم هست و آن بیماری است که بسبب زور بیجا، روده در بیضه ف...