کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرپشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرپشم
لغتنامه دهخدا
پرپشم . [ پ ُ پ َ ] (ص مرکب ) که پشم انبوه و بسیار بر او رسته است : گوسفندی پرپشم گوسفندی بسیار پشم .
-
جستوجو در متن
-
پتو
لغتنامه دهخدا
پتو. [ پ ُ ] (ص ) در لهجه ٔ کرمانیان ، پرپشم ، پشمالو.
-
مصوف
لغتنامه دهخدا
مصوف . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) پشم دار. پرپشم . کرک دار. صوفانی .
-
مؤسب
لغتنامه دهخدا
مؤسب . [ م ُ ءَس ْ س َ ] (ع ص ) موسب . کبش مؤسب ؛ میش نر بسیارپشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قچقار پرپشم .
-
پشمناک
لغتنامه دهخدا
پشمناک . [ پ َ ] (ص مرکب ) باپشم . پرپشم . وَبِر. اَوبَر: أذن ٌ مهو بره ؛ گوش بسیارموی یا پشمناک . بعیرٌ هبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . کبش موسب ؛ قچقارِ پشمناک .ناقه ٔ هَبِرَه ؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ).
-
انبجانی
لغتنامه دهخدا
انبجانی . [ اَم ْ ب َ ](ع ص نسبی ) منسوب است به منبج بر غیر قیاس . (از شرح قاموس ). منسوب به منبج که نام موضعی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کساء انبجانی ؛ گلیمی که در وی علم و نشانی نباشد. (از ناظم الاطباء). || ثرید انبجانی ؛ اشکنبه ٔ گرم ...
-
پتو
لغتنامه دهخدا
پتو. [ پ َ ] (اِ) از پت بمعنی مو، قسمی منسوج پشمین . پشمینه ٔ معروف کشمیری . (رشیدی ). پارچه ٔ زفت پشمین که بر روی لحاف و گاهی تنها چون لحاف بر روی افکنند. فرالاوی گوید در صفت جوانی صوفی : بتن بر یکی ژنده ای از پتوشب و روز بودی بروی و بمو. (از جهانگی...
-
پشماگند
لغتنامه دهخدا
پشماگند. [ پ َ گ َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی باشد که آنرا پرپشم کنند و مابین پشت ستور و تنگ بار گذارند. (برهان قاطع). خوی گیر. زین یا جل شتر که پالان بر زبر آن نهند. بَردَعَة. (منتهی الارب ). بَرذَعَة. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). حِلس . (دستور...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است که کم بهاست و فقیران پوشند. (آنندراج ). پوستینی که از پوست گوسپند پیر سازند. (از فرهنگ رشیدی ). کردی گول (پوست ،...
-
خز
لغتنامه دهخدا
خز. [ خ َزز ] (ع اِ) جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان قاطع). جانوری مانند سمور که از پوست وی پوستین سازند. (ناظم الاطباء). ج ، خزوز. (منتهی الارب ). داود ضریر انطاکی می گوید: حیوانی است بحری چهارپای در حجم گربه ای که رنگش به سبزی ز...
-
ناک
لغتنامه دهخدا
ناک . (پسوند) پسوند اتصاف است ، پهلوی : ناک . این پسوند با الحاق به اسماء یا به بن کلمات فعلی ، تشکیل صفت میدهد. از این قبیل است : خشمناک ، ترسناک ، دردناک ، شرمناک ، پرهیزناک و آموزناک . این پسوند از پهلوی آمده و به نظر می رسد که مرکب باشد از پسوند ...