کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرپایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرپایه
لغتنامه دهخدا
پرپایه . [ پ ُ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) جانوریست که آنرا هزارپایه میگویند و بعربی شبث خوانند. (برهان ). یعنی هزارپای و معنی ترکیبی بسیارپاست . (رشیدی ). هزارپا . || جانورکی پردست و پا که عوام آنرا خرخدا گویند. (برهان ). پُرپا.
-
جستوجو در متن
-
پرپا
لغتنامه دهخدا
پرپا. [ پ ُ ] (اِ مرکب ) هَدبه . خرخدا. خرخاکی . پرپایه . حمارالبیت .
-
ابوسبع و سبعین
لغتنامه دهخدا
ابوسبع و سبعین . [ اَ س َ عِن ْ وَ س َ ] (ع اِ مرکب ) هزارپا. گوش خَزَک . گوش خارک . پُرپایه . سَدپایه . ابواربع واربعین . سقولوفندریون .
-
ابواربع و اربعین
لغتنامه دهخدا
ابواربع و اربعین . [ اَ اَ ب َ عِن ْ وَ اَ ب َ ] (ع اِ مرکب ) هزارپا. گوش خزَک . گوش خارک . ابوسبع و سبعین . پرپایه . سدپایه . اسقولوفندریون .
-
اسقولوفندریون
لغتنامه دهخدا
اسقولوفندریون . [ اِف َ ] (معرب ، اِ) اسقولوفندیریون و اسقوروفندیولون بیخ کبر رومیست و تفسیر اوصهاربخت چنین کرده است و معتقد او و ابومعاذ آن است که نام او اسقردیوس است . و اورباسیوس گوید که او خنثی است و بیخ خنثی اسراش بود و ابومعاذ از ارباسیوس مثل ا...
-
پایه
لغتنامه دهخدا
پایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) هریک از طبقات چیزی که بر آن طبقات برروند یا فرودآیند چون طبقات نردبان و منبر و پلکان بام . مرقاة. پله . زینه . دَرَجه . هر مرتبه از زینه و پله ٔ منبر. پله ٔ نردبان . پاشیب . عتبه . پک .اُرچین . پغنه . تله : قلعه ای دیدم سخت ...