کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرورش اندام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرورش دادن
لغتنامه دهخدا
پرورش دادن . [ پ َرْ وَ رِ دَ ] (مص مرکب ) پروردن . پروریدن . پروراندن . پرورانیدن . تربیت کردن . بزرگ کردن . تأدیب . تعلیم . اِلماظ. ترشیح . تیمار کردن . پرستاری کردن . مراقبت کردن : و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پر...
-
پرورش آموختگان
لغتنامه دهخدا
پرورش آموختگان .[ پ َرْ وَ رِ ت َ ت ِ ] (اِ مرکب ) ج ِ پرورش آموخته ، کنایه از انبیا و اولیاء و شعرا باشد. (برهان قاطع).
-
پرورش آموز
لغتنامه دهخدا
پرورش آموز. [ پ َرْ وَ رِ ] (نف مرکب ) علم و حکمت آموز. اشارت به ذات حق تعالی . صاحب ادب و علم و حکمت . معلم . صاحب مجاهده و سلوک . پیر. مرشد. هادی . (تتمه ٔ برهان ).
-
پرورش یافتگان ازل
لغتنامه دهخدا
پرورش یافتگان ازل . [ پ َرْ وَ رِ ت َ / ت ِ ن ِ اَ زَ ] (ترکیب اضافی ، ا مرکب ) انبیاء و اولیاء. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سراپا
لغتنامه دهخدا
سراپا. [ س َ ] (اِ مرکب ) (از: سر+ «َا» واسطه + پا). سراپای . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). همه و تمام . (برهان ). سرتاپا و همه و تمام . (آنندراج ). تمام از اول تا آخر. (غیاث ) : بزندانیان جامه ها داد نیزسراپای و دینار و هرگونه چیز. فردوسی .چو دیدم ک...
-
نشو
لغتنامه دهخدا
نشو. [ ن َش ْوْ ] (از ع ، مص ) پیدا شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیداشدگی . (ناظم الاطباء). || روییدن و بالیدن . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). بزرگ شدن و بالیدن . (از معجم متن اللغة). نَشوَة. (معجم متن اللغة). نشوء : چو مشک نافه در نشو گیاهی پس ا...
-
منبت
لغتنامه دهخدا
منبت . [ مَم ْ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) رُستن جای . (مهذب الاسماء). رستن گاه گیاه . (منتهی الارب ). رستن گاه گیاه و محل روییدن گیاه . ج ، منابت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای روییدن . (آنندراج ) : در آن عرصه زمینی پاک و منبتی گوهری که اهلیت ورزیدن...
-
بالنگ
لغتنامه دهخدا
بالنگ . [ ل َ ] (اِ) به فارسی اترج را گویند. (فهرست مخزن الادویه ). نوعی از ترنج باشد که بسیار شیرین و نازک شود و از آن مربا سازند. (برهان قاطع) (آنندراج ). جنسی است از ترنج بزرگ . (شرفنامه ٔ منیری ). قسمی از مرکبات کشیده اندام که از پوست گوشت آلود آ...
-
آبله
لغتنامه دهخدا
آبله . [ ب ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) برآمدگی قسمتی از بشره بعلت سوختگی یا ضرب و زخم و گرد آمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی . تاوَل . مَجْل . مَجْله . نفط. جدر. بثره . دژک . خجوله . نفاطه : یا بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلیج از بسی غمها ببسته عمر گل پا ...
-
کتان
لغتنامه دهخدا
کتان . [ ک َت ْ تا / ک َ ] (ع اِ) نباتی است بقدر ذرعی ، ساق و برگش باریک و گلش لاجوردی است و پوست وی را همچون پنبه ریسند و جامه اش معتدل است در گرمی و سردی و خشکی و به اندام نچسبد و رافع حرارت و باعث تقلیل خوی است . (از منتهی الارب ). اعشی الف آن را ...
-
لگام
لغتنامه دهخدا
لگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: معروف و صورت آنهادر ...
-
طبیعت
لغتنامه دهخدا
طبیعت .[ طَ ع َ ] (ع اِ) طبیعة. سرشت که مردم بر آن آفریده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهاد. آب و گِل . خوی .گوهر. (بحر الجواهر). سلیقه . فطرت . خلقت . طبع. ذات .طینت . جبلت . ضمیرة. غریزة. سجیة. جدیرة. خلیقة. اخذ. خلق . قریحه . عریکة. شیمة. شریة...
-
اسب
لغتنامه دهخدا
اسب . [ اَ ] (اِ) (از پهلوی اسپ ) چارپائی از جانوران ذوحافر که سواری و بار را بکار آید. اسپ . فَرَس . نوند. برذون . نونده . باره . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بارگی . ریمن . (برهان ). بارگیر. شولک . (صحاح الفرس ). ابوالمضاء. (السامی فی الاسامی ). ...
-
یاسمن
لغتنامه دهخدا
یاسمن . [ س َم َ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد. گلهایش گاهی منفرد و گاهی به صورت آرایش گرزن در انتهای شاخه قرار می گیرند. در حدود صد گو...