کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرورده مرغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نمک پرورده
لغتنامه دهخدا
نمک پرورده . [ ن َ م َ پ َرْ وَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) نمک سود. (یادداشت مؤلف ). نمک آلود. به نمک آغشته . در نمک خوابانده . || با نعمت اوبالیده و قوت گرفته . (یادداشت مؤلف ). نمک پرور. کسی که با خرج دیگری پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء).
-
زیتون پرورده
لغتنامه دهخدا
زیتون پرورده . [ زَ/ زِ ن ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرکبی است از ناردانه و زیتون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرکبی است از زیتون سبز یا سیاه با سائیده ٔ ناردانه و مغز گردو و سیر و این متداول در گیلان است .
-
دست پرورده
لغتنامه دهخدا
دست پرورده . [ دَ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دست پرور.دست پرورد. تربیت شده به دست دیگری . مربا: دست پرورده ٔفلان کس بودن ؛ صنیع فلان بودن . تربیت شده ٔ فلان بودن .
-
دنبه پرورده
لغتنامه دهخدا
دنبه پرورده . [ دُم ْ ب َ / ب ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه شعبده بازی می کند و فریب می دهد. (ناظم الاطباء). کنایه از آسایش طلب مکار : چو شیران به پرخاش خو کرده ام نه چون روبهان دنبه پرورده ام .نظامی .
-
سایه پرورده
لغتنامه دهخدا
سایه پرورده . [ ی َ / ی ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرورده . رنج نادیده . براحت زیسته . آنکه زندگی آسوده و آرام و راحت و بی دغدغه داشته باشد : او چو خاشاک سایه پرورده سیلش از کوه پیش در کرده . نظامی (هفت پیکر ص 244).سایه پرورده را چه طاقت آن...
-
مرجان پرورده
لغتنامه دهخدا
مرجان پرورده . [ م َ ن ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق است . || کنایه از شراب سرخ رنگ است : زمانی ز شغل زمین بگذریم به مرجان پرورده جان پروریم .نظامی (شرفنامه ص 299).
-
ادب پرورده
لغتنامه دهخدا
ادب پرورده . [ اَ دَ پ َ وَ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) ادب آموخته . فرهیخته : ادب پرورده ٔ عشقم نیاید خیرگی از من نسوزد آتش می پرده ٔ شرم و حجابم را.صائب .
-
پرورده شدن
لغتنامه دهخدا
پرورده شدن . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تربیت شدن . پرورش یافتن . بالیدن . بزرگ شدن . نموّکردن . || اغتذاء. (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مسمن
لغتنامه دهخدا
مسمن . [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع ص ) فربه شده . (از منتهی الارب ). چاق شده . چاق . فربه . پروار. پرورده . پرواری . فربه کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- مرغ مسمن ؛ مرغ پرواری و چاق . مرغ فربه و پرچربی . مرغ با روغن سرخ کرده : همی برگشت گرد قطب جدی چو گرد ...
-
خاک خورد
لغتنامه دهخدا
خاک خورد. [ خوَرْ / خُرْ ] (ن مف مرکب ) خاک خورده . رجوع به خاک خور و خاک خوار شود : یکی مرغ پرورده ام خاکخوردزگیتی مرا نیست با کس نبرد.فردوسی .
-
نشانی شدن
لغتنامه دهخدا
نشانی شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) علم شدن . مشهور گشتن . انگشت نما شدن : که پرورده ٔ مرغ باشد به کوه نشانی شده در میان گروه . فردوسی .نشانی شد اندر میان مهان نزاید چنو مادر اندر جهان .فردوسی .
-
پرورد
لغتنامه دهخدا
پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرخم ) پرورده . و آن به صورت مزید مؤخری به بعض کلمات ملحق شود: الم پرورد. خانه پرورد، خُم پرورد، دست پرورد، سایه پرورد، غم پرورد، مهرپرورد، نازپرورد، نعمت پرورد، مرغ پرورد، انس پرورد و غیرها : از این مرغ پرورد و زآن دیوزادچ...
-
بلاپرورد
لغتنامه دهخدا
بلاپرورد. [ ب َ پ َ وَ] (ن مف مرکب ) بلاپرورده . پرورش یافته برای تحمل بلا.پرورده ٔ بلا : خاقانی اینک مرد تو مرغ بلاپرورد توای گوشه ٔ دل خورد تو ناخوانده مهمان تا کجا. خاقانی .دل که جویی هم بلاپرورد جانان جوی از آنک عافیت در عشق جانان برنتابد هر دلی ...
-
بدیج
لغتنامه دهخدا
بدیج . [ ب َ ] (اِ) هلیله . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). هلیلج . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 155). و آن چیزی است به اندام بیضه ٔ مرغ و آن را در شیره ٔ قند پرورده کنند و خورند و در مؤید الفضلاء بلیله نوشته بودند و آن دوایی است قابض .(برهان ). || ...