کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست پروردگی
لغتنامه دهخدا
دست پروردگی . [ دَ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست پرورده . دست پرورده بودن . تربیت شده بودن تحت نظر کسی . رجوع به دست پرورد و دست پرورده شود.
-
ناپرورده
لغتنامه دهخدا
ناپرورده . [ پ َرْ وَ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) پرورش نیافته . پرورده نشده . || ناتمام . ناقص . کامل نشده . (یادداشت مؤلف ). مقابل پرورده . رجوع به پرورده شود : در علاج زنیکه بچه ٔ ناپرورده از وی بیفتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
مربب
لغتنامه دهخدا
مربب . [ م ُ رَب ْ ب َ ] (ع ص ) پرورده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || عمل آورده و پرورده با رب ّ. (از متن اللغة): زنجبیل مربب ؛ پرورده به رب . (منتهی الارب ). مربی با عسل یا شکر. (یادداشت مؤلف ). آنچه در عسل یا شکر پرورده به عمل آرند. || مُنْعَ...
-
آفتاب پرورد
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) آفتاب پرورده . آنکه در آفتاب نهاده باشند تخمیر یا قوام آمدن را : شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیف تر و زودگوارتر از همه ٔ شرابها بود. (نوروزنامه ).
-
لبین
لغتنامه دهخدا
لبین . [ ل َ ] (ع ص ) اسپ پرورده به شیر. (منتهی الارب ).
-
مربی
لغتنامه دهخدا
مربی . [ م َ بی ی ] (ع ص ) پرورش داده شده و پرورده شده و افزون شده . (ناظم الاطباء).
-
صلون
لغتنامه دهخدا
صلون . [ ص َ ] (اِ) میوه ٔ کبر است که به فارسی کورز گویندو آن رستنی باشد شبیه به گرده ٔ گوسفند و خرنوب نبطی همان است و به عربی ینبوت خوانند در دوشاب پرورده ٔ آن ادرار آورد و در سرکه پرورده شکم ببندد. (برهان ).
-
مهرپرورده
لغتنامه دهخدا
مهرپرورده . [ م ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پرورده به آفتاب . که تابش آفتاب آن را رسانده باشد. || پرورده به محبت : میوه هایی است مهرپرورده هر درختی ز باغی آورده .نظامی .
-
نان پرورد
لغتنامه دهخدا
نان پرورد. [ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نان پرورده . نعمت خواره . مورد انفاق و اطعام .- نان پرورد کسی بودن ؛ به نان و نمک او پرورده و بزرگ شدن : چو نان پرورد این بازار باشدحق نان و نمک بسیار باشد.نزاری قهستانی .
-
انس پرورد
لغتنامه دهخدا
انس پرورد. [ اُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پرورده و پرورش یافته در انس و الفت است : پرورده ٔ وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است .خاقانی .
-
مربی
لغتنامه دهخدا
مربی . [ م ُ رَب ْ با ] (ع ص ، اِ) پرورده . (مهذب الاسماء). تربیت کرده شده . پرورده شده . (غیاث اللغات ). پروریده . تربیت کرده . برآمده . برآورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). نعت مفعولی است از تربیت به معنی پروردن . رجوع به تربیت شود. || به رب ّ پرورده ....
-
غبة
لغتنامه دهخدا
غبة. [ غ ُب ْ ب َ ] (اِخ ) چوزه ٔ عقاب که بنی یشکر پرورده بودند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غم پرور
لغتنامه دهخدا
غم پرور. [ غ َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) پرورده ٔ غم . آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد: خواهر غم پرور.
-
پیش در کردن
لغتنامه دهخدا
پیش در کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش کردن . در پیش کردن . جلو انداختن : او چو خاشاک سایه پرورده سیلش از کوه پیش در کرده .نظامی .
-
ریبل
لغتنامه دهخدا
ریبل . [ رَب َ ] (ع ص ) زن پرگوشت به ناز و نعمت پرورده . || ماده شتر فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).