کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پروردن
لغتنامه دهخدا
پروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص ) پروراندن . پروریدن . پرورانیدن . پرورش کردن . پرورش دادن .تنبیت . تربیت کردن . رب ّ. تربیت . (تاج المصادر بیهقی ). ترشیح . (تاج المصادر). تأدیب . تعلیم کردن . آموختن . فرهنجیدن . بزرگ کردن . بار آوردن (چنانکه طفلی را) ...
-
واژههای مشابه
-
نفس پروردن
لغتنامه دهخدا
نفس پروردن . [ ن َ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم هوای نفس شدن . اطاعت نفس اماره کردن : نفس پروردن خلاف رای هر عاقل بودطفل خرما دوست دارد، صبر فرماید حکیم .سعدی .
-
جان پروردن
لغتنامه دهخدا
جان پروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) جان را تازه کردن . روح را شاداب کردن . روح و روان پرورش دادن : کجا رفت ای دریغا آن دل ریش که جان پرورد با جان پرور خویش . نظامی .آتش ز لعلت میجهد نعلم در آتش مینهدگر دیگری جان میدهد سعدی تو جان میپروری . سعدی ....
-
دین پروردن
لغتنامه دهخدا
دین پروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) پرورش دادن و قوت بخشیدن دین : علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن . (گلستان ).
-
دوست پروردن
لغتنامه دهخدا
دوست پروردن . [ پ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مهر ومحبت ورزیدن به دوست . نوازش کردن دوست : دوستان را بند بشکن دوست پرور خوان ببخش دشمن و اعدا شکن ، بر دار کن ، کین آزمای .منوچهری .
-
روح پروردن
لغتنامه دهخدا
روح پروردن . [ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) پروردن روح . زنده گردانیدن . حیات بخشیدن : فراق روی تو آن روز نفس کشتن بودنظر بروی تو امروز روح پروردن .سعدی .
-
مهر پروردن
لغتنامه دهخدا
مهر پروردن . [ م ِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) محبت و دوستی ورزیدن . دوستی و مهربانی و محبت کردن . بسط عطوفت و وداد دادن .
-
بنده پروردن
لغتنامه دهخدا
بنده پروردن . [ ب َ دَ / دِ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) پرورش دادن و نوازش کردن بنده . رعایت حال زیردستان کردن : فرزند بنده ایست خدا را، غمش مخورتو کیستی که به ز خدا بنده پروری .سعدی .
-
خویشتن پروردن
لغتنامه دهخدا
خویشتن پروردن . [ خوی / خی ت َ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) تربیت نفس . (یادداشت مؤلف ). || تن پروردن . خوش گذرانی کردن .
-
جستوجو در متن
-
خویشتن پروریدن
لغتنامه دهخدا
خویشتن پروریدن . [ خوی / خی ت َ پ َرْ وَ دَ ] (مص مرکب ) خویشتن پروردن . تربیت نفس . خود پروردن . خویشتن پروری کردن . || تن پروردن . خوشگذرانی کردن . تن پروریدن .
-
خویشتن پروری کردن
لغتنامه دهخدا
خویشتن پروری کردن . [ خوی / خی ت َ پ َرْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خویشتن پروردن . تربیت نفس . || تن پروری کردن . تن پروردن .
-
تتریف
لغتنامه دهخدا
تتریف . [ ت َ ] (ع مص ) به نعمت پروردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ابوت
لغتنامه دهخدا
ابوت . [ اُ ب ُوْ وَ ] (ع مص ) پدری . پدر شدن . || غذا دادن . پروردن .