کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرواری کردن و ذبح کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذبح
لغتنامه دهخدا
ذبح . [ ذَ ] (ع مص ) ذمط. ذَباح . سر بریدن گاو و گوسفند و مانند آنها. سر بریدن . گلو بریدن . گلو وابریدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بسمل کردن . کشتن . نحر. تذکیة.شکستن . هبهبه . || خبه کردن . خَفه کردن . خَوَه کردن . خنق . || پاره کردن . فتق . شق...
-
بعط
لغتنامه دهخدا
بعط. [ ب َ ] (ع مص ) ذبح کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ذبح کردن حیوان . (اقرب الموارد). || غلو کردن در نادانی و کار زشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
دهدک
لغتنامه دهخدا
دهدک . [ دَ دَ ] (اِ) دخدخ . هلاک ساختن . هلاک کردن . (یادداشت مؤلف ). ذبح . گلو بریدن و خبه کردن و دهدک ساختن و منه حدیث القضاء من ولی قاضیاً فقد ذبح بغیر سکین ، ای اهلک . (منتهی الارب ).
-
چیانیدن
لغتنامه دهخدا
چیانیدن . [ چ َ دَ ] (مص ) فراهم آوردن .جمع کردن . || ذبح کردن . (ناظم الاطباء).
-
ذکوة
لغتنامه دهخدا
ذکوة. [ ذَ کا ت ] (ع مص ) ذبح . گلو بریدن : و منه الحدیث : ذکوةالجنین ذکوة اُمه ؛ یعنی بچه ٔ درون شکم حیوان با ذبح کردن به وجه شرعی مادر او حلال شود و ذبح دیگر نخواهد.
-
ذحلمة
لغتنامه دهخدا
ذحلمة. [ ذَ ل َم َ ] (ع مص ) ذبح کردن . || فراهم آوردن .
-
اذبحاح
لغتنامه دهخدا
اذبحاح .[ اِ ب ِ ] (ع مص ) ذبح کردن . مذبوح ساختن . اِذباح .
-
ثغب
لغتنامه دهخدا
ثغب . [ ث َ ] (ع مص ) نیزه زدن . || ذبح کردن .
-
ذأط
لغتنامه دهخدا
ذأط. [ ذَءْ طْ ] (ع مص ) ذأطة. ذبح کردن . || خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد. || ذاط اناء؛ پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است ) مشک پر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
دأج
لغتنامه دهخدا
دأج . [ دَ ] (ع مص ) سخت به دم درکشیدن آب را. || اندک اندک خوردن . (از لغات اضدادست ). (آنندراج ). || ذبح کردن . || پاره کردن مشک و دمیدن در وی . (آنندراج ).
-
مظرة
لغتنامه دهخدا
مظرة. [ م َ ظَرْ رَ ] (ع مص ) بریدن سنگ آتش زنه را. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از محیط المحیط). || ظرالناقة؛ ذبح کردن ناقه را به سنگ یا عام است . (از منتهی الارب ). ذبح کردن ناقه با ظِرّ. (از محیطالمحیط).
-
ضعط
لغتنامه دهخدا
ضعط. [ ض َ ] (ع مص ) ذبح کردن . (منتهی الارب ). گلو بریدن . (منتخب اللغات ).
-
تخبر
لغتنامه دهخدا
تخبر. [ ت َ خ َب ْ ب ُ ] (ع مص ) خبر خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خبر پرسیدن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || گوسپندی را بشراکت خریدن و ذبح کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خریدن قوم گوسپندی...
-
تضحیة
لغتنامه دهخدا
تضحیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) در وقت چاشت خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قربان کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ذبح کردن گوسفند در چاشتگاه روز اضحی سپس از کثرت استعمال به ذبح کردن در روز اضحی گفته ان...
-
گلو بازبریدن
لغتنامه دهخدا
گلو بازبریدن . [ گ ُ / گ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) جدا کردن سر از بدن . ذبح . و رجوع به گلو بریدن شود.