کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پروار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پروار
لغتنامه دهخدا
پروار. [ پ َرْ ] (ص ) فربه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). سَمین . بشبیون : تو کت این گاوهای پروارندلاغران را مکش که بیکارند. اوحدی .مرغ گوید به شبان تو گذارنده ٔ خلق ز تو کرده ست ز تن قسمت پروار مرا (کذا).منطقی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || ...
-
واژههای مشابه
-
کله پروار
لغتنامه دهخدا
کله پروار. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َرْ ] (اِمرکب ) نام قسمی از حلوا. کله پرور. (ناظم الاطباء).
-
ماه پروار
لغتنامه دهخدا
ماه پروار. [ پ َرْ ] (اِ مرکب ) ماه پروین . (ناظم الاطباء). رجوع به ماه پروین شود.
-
جستوجو در متن
-
کله پرور
لغتنامه دهخدا
کله پرور. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (اِ مرکب ) کله پروار. (ناظم الاطباء). رجوع به کله پروار شود.
-
فراوار
لغتنامه دهخدا
فراوار. [ ف َ ] (اِ) بالاخانه ٔ تابستانی را گویند و به این معنی به حذف الف اول هم آمده است که فروار باشد. (برهان ). فربال . فرباله . پروار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به پروار شود.
-
فربال
لغتنامه دهخدا
فربال . [ ف َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی و بالاخانه ای را گویند که اطراف آن درها و پنجره ها داشته باشد. (برهان ). فروار. فرباله . فراوار. پروار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به فرباله و پروار شود.
-
قچقار
لغتنامه دهخدا
قچقار. [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) قُجْغار. گوسفند گشنی . (برهان ) (آنندراج ). گوسپند پروار گشنی . (ناظم الاطباء).
-
بروار
لغتنامه دهخدا
بروار. [ ب َرْ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). خانه ٔ تابستانی که بغایت سرد باشد. (غیاث ). خانه ٔ تابستانی که در آنجا گوسپند و غیره فربه کنند و آنرا برواری نیز گویند. (از آنندراج ). برواری . پروار. فروار. و رجوع به پروار و فروار شود. || دریچه ٔ با...
-
پربار
لغتنامه دهخدا
پربار. [ پ َ ] (اِ) خانه ٔ تابستانی . (برهان ). پروار. پربال . پَرباره . پرباله . (شعوری ). پرواره . فروار. فرواره . فروال . فرواله . بالاخانه . غرفه .
-
چاق و چله شدن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله شدن . [ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فربه شدن . سمین شدن . پروار شدن . پرگوشت و پر چربی شدن . تنومند شدن . || شفا یافتن . معالجه شدن . تندرست شدن . بهبود یافتن . و رجوع به چاق شدن و فربه شدن شود.
-
چاق و چله کردن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله کردن .[ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . پروار کردن . تنومند کردن . || معالجه کردن . مداوا کردن . شفا دادن . درمان کردن . سالم و تندرست کردن . خوب کردن . و رجوع به چاق کردن و فربه کردن شود.
-
تب دق
لغتنامه دهخدا
تب دق . [ ت َ ب ِ دِق ق / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تب استخوانی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 88). اقطیقوس . انطیقوس . تب لازم . تب دائم . تب بندی : پروار گرفت روز و بر شب تبهای دق از نهان برافکند . خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 498).رجوع به تب و دیگر تر...
-
علیفة
لغتنامه دهخدا
علیفة. [ ع َ ف َ ] (ع ص ) ناقه و گوسپند که علوفه به خوردن دهی آن را و به چرا نگذاری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر ماده یا گوسفندی که برای فربه شدن ، بدان علف دهند و به چرا فرستاده نشود. (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة). مفرد...