کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرهیزگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ذوحفیظة
لغتنامه دهخدا
ذوحفیظة. [ ح َ ظَ ] (ع ص مرکب ) پرهیزگار.
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح ِ ] (ع مص ) نهفته شدن زن . (زوزنی ). در پرده و پرهیزگار شدن زن .
-
زهادة
لغتنامه دهخدا
زهادة. [ زَ دَ ] (ع اِ) مردم متدین و پرهیزگار. (ناظم الاطباء).
-
نیک دیانت
لغتنامه دهخدا
نیک دیانت . [ ن َ ] (ص مرکب ) پرهیزگار. متقی . خداترس . پارسا. (ناظم الاطباء). متدین . پاکدین . (فرهنگ فارسی معین ).
-
وروع
لغتنامه دهخدا
وروع . [ وُ ] (ع مص ) ورع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به ورع شود.
-
وریع
لغتنامه دهخدا
وریع. [ وَ ] (ع ص ) پرهیزگار. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نگهدارنده ٔ نفس . (از اقرب الموارد).
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح َ ] (ع مص ) پارسا گردیدن زن . در پرده شدن و پرهیزگار شدن زن . شوی کردن زن . (منتهی الارب ).
-
دشکام
لغتنامه دهخدا
دشکام . [ دُ ] (ص مرکب ) دژکام . خشمگین . غضبناک . || دژکام . زاهد پرهیزگار. (فرهنگ فارسی معین ).
-
دیانت دار
لغتنامه دهخدا
دیانت دار. [ ن َ ] (نف مرکب ) دیندار. عادل وصادق و متدین و پرهیزگار و پارسا. (ناظم الاطباء).
-
ام مسعر
لغتنامه دهخدا
ام مسعر. [ اُم ْ م ِ م ِ ع َ ] (اِخ ) مادر مسعربن کدام . از زنان پرهیزگار بوده است . رجوع به صفةالصفوه ج 3 ص 116 شود.
-
بارس
لغتنامه دهخدا
بارس . [ ] (اِخ ) (پرهیزگار) شخصیتی بزمان بهمن . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 92 شود.
-
صومعگی
لغتنامه دهخدا
صومعگی . [ ص َ / صُو م َ ع َ / ع ِ ] (ص نسبی ) صومعه نشین : چه مایه زاهد پرهیزگار صومعگی که نسک خوان شد بر عشقش و ایارده گوی .خسروانی .
-
غیاث
لغتنامه دهخدا
غیاث . (اِخ ) ابن محمدبن غیاث معدل ، مکنی به ابومحمد. وی کثیرالحدیث و فقیهی پرهیزگار بود. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 150 شود.
-
ورع
لغتنامه دهخدا
ورع . [ وَ ] (ع مص ) وَرَع . وَراعَة. وَروع . وُروع . پرهیزگار گردیدن و بازایستادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به وراعة شود.
-
شربینی
لغتنامه دهخدا
شربینی . [ ش ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن احمد خطیب شافعی . مردی پرهیزگار و دانشمند و دارای تألیفات بسیار است و در 977 م . درگذشته است . (معجم المطبوعات ).