کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرهیزکاری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرهیزکاری کردن
لغتنامه دهخدا
پرهیزکاری کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پارسائی کردن . پارسا گردیدن . تورع . تعفف . استعفاف . نساکة.
-
جستوجو در متن
-
استعفاف
لغتنامه دهخدا
استعفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازایستادن خواستن از حرام . || پارسائی کردن . بازایستادن از حرام . (منتهی الارب ). عفت نمودن . پرهیزکاری کردن . || گرفتن شتر گیاه خشک را بزبان از بالای خاک و پاک کردن خاک آن .
-
تورع
لغتنامه دهخدا
تورع . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) پرهیزکاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیزکاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرهیزکردن از آن و بازماندن : تورع من کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و منه : و کان یتورع من کسوة الجدید...
-
اتقاء
لغتنامه دهخدا
اتقاء. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پرهیزیدن . تقوی . وَرَع . پرهیز. پرهیزکاری . ترسیدن . حذر گرفتن . (تاج المصادر). حذر کردن . (زوزنی ). توقی . خویشتن رانگاه داشتن . || چیزی فراپیش چیزی بردن .- اتقأاﷲ ؛ ترسیدن از خدای تعالی .
-
آیفت
لغتنامه دهخدا
آیفت . [ ی َ ] (اِ) حاجت که خواهند : ناسزا را مکن آیفت که آبت بشودبسزاوار کن آیفت که ارجت دارد. دقیقی .ز یزدان خواستن آنجمله آیفت که تا نرسد مر او را هیچ آکفت . زراتشت بهرام .ز حق آیفت میخواهد بزاری کند شکر ره پرهیزکاری . زراتشت بهرام .- آیفت کردن ، ...
-
نزه
لغتنامه دهخدا
نزه . [ ن َزْه ْ ] (ع اِمص ) پرهیزکاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). دوری از بدی . (ناظم الاطباء). || (ص ) نزه الخلق . رجوع به همین مدخل شود. || نزه الفلاة ؛ زمین دشت که از آب دور باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فلاتی ک...
-
کف
لغتنامه دهخدا
کف . [ ک َف ف ] (ع مص ) بازایستادن و برگردیدن . (منتهی الارب ). بازایستادن . (ترجمان القران ) (تاج المصادر بیهقی ). واایستادن . (مصادر زوزنی ). بازداشته شدن . منصرف گشتن . (از ناظم الاطباء). اندفاع . انصراف . امتناع . (از اقرب الموارد). || بازایستانی...
-
تقی
لغتنامه دهخدا
تقی . [ ت ُ قا ] (ع مص ) پرهیز کردن . (منتهی الارب ). پرهیزکاری . (دهار) (مهذب الاسماء). تقاء. (ناظم الاطباء). || (اِ) پرهیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : به سخا و به هدی و به بها و به تقی ، خوش از خداوند سوی خلق جهانند و مشارند. ناصرخسرو.چون خرد ...
-
تقیة
لغتنامه دهخدا
تقیة. [ ت َ قی ی َ ] (ع مص ) پرهیز کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). || پرهیزکاری . (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). پنهان کردن مذهب خویش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به خاندان نوبختی ص 59 و 66 و 75 شود. آوردن بزبا...
-
خویشتن داری
لغتنامه دهخدا
خویشتن داری . [ خوی / خی ت َ ] (حامص مرکب ) عفاف . زهد. کف نفس . حلم . بردباری . تمالک نفس . خودداری از شهوات . پرهیز. پرهیزکاری . تماسک نفس . ورع . (یادداشت مؤلف ) : و بسلام کس نرفتی و کس را نزدیک خود نگذاشتی و با کسی نیامیختی ... و هم برین خویشتن ...
-
پارسائی
لغتنامه دهخدا
پارسائی . (حامص ) پرهیز از گناه با طاعت با عبادت با قناعت . وَرَع . حصانت . حصن . (دهار). پرهیزکاری . پاکدامنی . زُهد. زَهادت . دیانت . (دهار). پاکی . عفت . عفاف . تعفّف . مقابل ناپارسائی : نباید که باشی فراوان سخن بروی کسان پارسائی مکن . فردوسی .شگف...
-
تقوی
لغتنامه دهخدا
تقوی . [ ت َق ْ وا ] (ع اِ) پرهیزگاری . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفة و قوله تعالی هو اهل التقوی ؛ ای اهل ان یتقی عقابه . (منتهی الارب ). پرهیزگاری و ترس ؛ یعنی ترسیدن از حق تعالی جل شأنه ...
-
زن
لغتنامه دهخدا
زن . [ زَ ] (اِ) نقیض مرد باشد. (برهان ). مطلق فردی از افراد اناث خواه منکوحه باشد و خواه غیرمنکوحه . (آنندراج ). مادینه ٔ انسان . بشر ماده . امراءة. مقابل مرد. مقابل رجل . (فرهنگ فارسی معین ). انسان و ماده ای از نوع بشر و مراءة و نساء و خاتون و بانو...
-
بستن
لغتنامه دهخدا
بستن . [ ب َ ت َ ] (مص ) پهلوی بستن . از ریشه ٔ اوستایی و پارسی باستان ، بند . طبری ، دوستن . مازندرانی ، دوسّن و دَوسن . گیلکی ، دوستن . بند کردن . فراهم کشیدن . پیوستن . ضد گشودن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ص 278). مقابل گشادن لازم و متعدی هر دو آ...