کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرهیخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پهریخته
لغتنامه دهخدا
پهریخته . [ پ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پرهیخته . مؤدب . فرهخته : هفت مرد بودند... بغایت عظیم پهریخته بودند. (مقدمه ٔ ارداویرافنامه ترجمه ٔ قدیم چ معین در کتاب یادنامه ٔ پورداود ص 208). رجوع به پرهیخته شود.
-
بافرهنگ
لغتنامه دهخدا
بافرهنگ . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) (از: با + فرهنگ ). ادب آموخته . پرهیخته . ادب گرفته . ادیب . (یادداشت مؤلف ). || رفیع و بلندمرتبه . || پاک نژاد. || دانا. عاقل . (ناظم الاطباء).
-
شاه بچه
لغتنامه دهخدا
شاه بچه . [ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) پسر شاه . فرزند شاه . بچه ٔ شاه : فکند آن تن شاه بچه بخاک بچنگال کردش جگرگاه چاک دل شاه بچه برآمد بجوش سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش . فردوسی .هر آنگه که دارد به بیداد دست دل شاه بچه نباید شکست . فردوسی .|| در ت...