کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرسه و طفره و تقلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرسه دان
لغتنامه دهخدا
پرسه دان . [ پ َ س َ / س ِ ](اِ مرکب ) زنبیل درویشان . (ملخص اللغات حسن خطیب ).
-
جستوجو در متن
-
تقلا
لغتنامه دهخدا
تقلا. [ ت َ ق َل ْ لا ] (اِ) در تداول عامه ، کوشش بلیغ. تلاش . جهد. سعی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || دست و پا زدن برای رهایی از بندی یا برای کاری یا احتراز از کاری و مانند آن . (یادداشت ایضاً).
-
ویدانک
لغتنامه دهخدا
ویدانک . [ ن َ ] (اِ) کاری و چیزی به هم ناپیوسته باشد، و آن را به عربی طفره و در هندوستان ناغه گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
تقلا
لغتنامه دهخدا
تقلا. [ ت َ ] (اِخ ) سلیم بن خلیل بن ابراهیم (1265-1310 هَ .ق .). مؤسس جریده ٔ الاهرام مصر وی در کفر شیمه ٔ لبنان متولد شد و بمصر مهاجرت کرد و بکمک برادرش بشارة در انتشار این جریده مساعی فراوانی مبذول داشت . رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 382 و معجم المط...
-
ویلان
لغتنامه دهخدا
ویلان . (اِ) کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند. (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا).
-
ویندانک
لغتنامه دهخدا
ویندانک . [ ن َ ن َ ] (اِ) نافه ٔمشک . (برهان ) (حاشیه ٔ برهان چ معین از سروری ). و بفتح اول و ثانی در مؤیدالفضلاء ناغه نوشته اند که به عربی طفره گویند. (برهان ). ظاهراً نافه ، ناغه خوانده شده و معنی این کلمه ٔ هندی (ناغه ) ذکر گردیده است .
-
تنه شدن
لغتنامه دهخدا
تنه شدن . [ ت َ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح بعضی بمعنی قبول کردن و راضی شدن است ، مانند تن دردادن به خلاف تن زدن که از کاری تفره [ طفره ] زدن است و خاموش شدن . (انجمن آرا)(آنندراج ). قبول کردن و راضی شدن . (ناظم الاطباء).
-
طفرة
لغتنامه دهخدا
طفرة. [ طَ رَ ] (ع مص ) طفور.(منتهی الارب ). برجستن . بالا برجستن . (منتهی الارب ). برجستن از روی چیزی : و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. (جهانگشای جوینی ). || در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظ...
-
پرست زدن
لغتنامه دهخدا
پرست زدن . [ پ َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیر دور کردن و رفتار نمودن . (از مصطلحات به نقل غیاث اللغه ). یعنی بسیار رفتن و امروز پَرسَه زدن گویند.
-
پرس
لغتنامه دهخدا
پرس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام ایران در بعض زبانهای اروپائی و آن از نام پارسه ٔ عهد هخامنشی مأخوذ است . نام پارس در کتیبه های داریوش : پارسه و در تاریخ هرُدوت «پرسر» و در کتاب استرابن «پرسیس » و «پاراای تاسن » ودر تاریخ آمیان «پرسیس » و در تاریخ موسی خورن...
-
اسماعیل پاشا
لغتنامه دهخدا
اسماعیل پاشا. [ اِ ] (اِخ ) (کرجی ) یکی از وزراءعصر سلطان محمودخان اول . وی اصلاً سمت بردگی داشت و خزینه دار بعضی مخدومین خود بود و بعداً بدرجه ٔ یوزباشی (ریاست صده ) نایل گشت آنگاه با وظیفه ٔ خوانسالاری موظف شد و سپس پیشکار ابراهیم پاشا صدراعظم گردی...
-
تنگ افتادن
لغتنامه دهخدا
تنگ افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) تنگ افتادن ِ کار؛ لازم تنگ گرفتن کار. (از آنندراج ). سخت و پیچیده و مشکل گردیدن امری : رفتن یار سفرپیشه ٔ من تنگ افتادبا که گویم که میان من و دل جنگ افتاد؟ سیدحسن غزنوی .چاکهای سینه ام هر یک در بتخانه است از دل م...
-
تک و پوی
لغتنامه دهخدا
تک و پوی . [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) تاخت و دو و دو تیز و تند. (ناظم الاطباء).تکاپوی . آمد و شد از روی تعجیل و شتاب : خورشیدرخا وصل تو جویم شب و روزچون سایه ازآن در تک و پویم شب و روز. سوزنی .به پیش باد نه آن نامه تا به من برسدکه هیچ پیک نیا...
-
چرخه زن
لغتنامه دهخدا
چرخه زن . [ چ َ خ َ /خ ِ زَ ] (نف مرکب ) ریسنده ٔ ریسمان و غزال . (ناظم الاطباء). || گشت زن . پرسه زن . آنکه بیهوده و بدون قصد از سوئی بسوئی رود. رجوع به چرخه زدن شود.