کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرسه
لغتنامه دهخدا
پرسه . [ پ َ س َ / س ِ ] (اِ) مخفف پارسه است که گدائی باشد. (برهان ). رفتن گدایان :هوای پرسه ٔ بازار همتت داردسحاب از آن به کف خود همی کشد اذیال . قاضی نور اصفهانی . || زن خدمتکار و کنیز. (رشیدی ). و ظاهراً این صورت مصحف پرسته است .- پرسه زدن ؛ گردش...
-
پرسه
لغتنامه دهخدا
پرسه . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) پسر ژوپیتر رب النوع بزرگ یونانیان از مادری دانائه نام ، نبسه ٔ پادشاه آرگس . او با راهنمائی می نرو و مرکور ربةالنوع و رب النوع یونانی ، کارهای شگفت کردو وقتی که از مملکت کِفه یا سِفه پادشاه آسور می گذشت دختر او آندرومِد را ا...
-
پرسه
لغتنامه دهخدا
پرسه . [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) آخرین پادشاه مقدونیه (178 - 168 ق .م .) پسر فیلفوس پنجم . وی در پیدنا مغلوب پل اِمیل شد و در اسارت به ایتالیا فرمان یافت (212-166 ق .م .).
-
پرسه
لغتنامه دهخدا
پرسه . [ پ ُ س َ / س ِ ] (اِمص ) پرسیدن و احوال برگرفتن و بعیادت بیمار رفتن باشد. (برهان ). پرسش و تفقد. (رشیدی ) : صحت ارخواهی در این دیر کهن خستگان بینوا را پرسه کن . ابوالقاسم مفخری .|| مجلس ختم . مجلس ترحیم . عزاخانه . حق ّ. انجمن . عزاپرسی . (غی...
-
واژههای مشابه
-
پرسه اید
لغتنامه دهخدا
پرسه اید. [ پ ِ س ِ ] (اِخ ) (نژاد...). رجوع به پرس و پرسه و رجوع به ایران باستان صص 244 شود.
-
پرسه دان
لغتنامه دهخدا
پرسه دان . [ پ َ س َ / س ِ ](اِ مرکب ) زنبیل درویشان . (ملخص اللغات حسن خطیب ).
-
جستوجو در متن
-
پارسه
لغتنامه دهخدا
پارسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) گدائی . (برهان ). تکدّی . پَرسه . || گدا. (غیاث اللغات ).
-
حستکة
لغتنامه دهخدا
حستکة. [ ح َ ت َ ک َ ] (ع مص ) پرسه زدن . ولگردی . (از فرهنگ دزی ).
-
پرست زدن
لغتنامه دهخدا
پرست زدن . [ پ َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیر دور کردن و رفتار نمودن . (از مصطلحات به نقل غیاث اللغه ). یعنی بسیار رفتن و امروز پَرسَه زدن گویند.
-
چرخه زن
لغتنامه دهخدا
چرخه زن . [ چ َ خ َ /خ ِ زَ ] (نف مرکب ) ریسنده ٔ ریسمان و غزال . (ناظم الاطباء). || گشت زن . پرسه زن . آنکه بیهوده و بدون قصد از سوئی بسوئی رود. رجوع به چرخه زدن شود.
-
ختم گذاشتن
لغتنامه دهخدا
ختم گذاشتن . [ خ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب )مجلس تعزیت برای کسی برپاداشتن . برای مصیبت کسی مجلس گرفتن . مجلس ترحیم گذاشتن . مجلس یادبود برای مرده برپا نمودن . مجلس پرسه برای درگذشته ای برپا نمودن .
-
پرس
لغتنامه دهخدا
پرس . [ پ ِ ] (اِخ ) نام ایران در بعض زبانهای اروپائی و آن از نام پارسه ٔ عهد هخامنشی مأخوذ است . نام پارس در کتیبه های داریوش : پارسه و در تاریخ هرُدوت «پرسر» و در کتاب استرابن «پرسیس » و «پاراای تاسن » ودر تاریخ آمیان «پرسیس » و در تاریخ موسی خورن...
-
پل امیل
لغتنامه دهخدا
پل امیل . [ پ ُ اِ ] ملقب به لو ماسدونیک (مقدونی ). پسر پل امیل مذکور در فقره ٔ قبل . کنسول در 181 و 168 ق . م . و فاتح پرسه در پیدنا یکی از رؤسای گروه اشرف در روم . مولد بسال 230 و وفات در 160 ق . م .