کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرسنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرسنده
لغتنامه دهخدا
پرسنده . [ پ ُ س َ دَ / دِ ] (نف ) سائل . مستفسر. سؤال کننده . مستفهم : لب شاه از آواز پرسنده مردزمانی همی بود با باد سرد. فردوسی .سخن هر چه گویم دگرگون کنم تن و جان پرسنده پرخون کنم . فردوسی .چو پرسند پرسندگان از هنرنشاید که پاسخ دهی از گهر.فردوسی ...
-
جستوجو در متن
-
مستعلم
لغتنامه دهخدا
مستعلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعلام . پرسنده از چیزی . (منتهی الارب ). پرسنده از خبر. (اقرب الموارد). رجوع به استعلام شود.
-
پرسا
لغتنامه دهخدا
پرسا. [ پ ُ ] (نف ) صفت فاعلی دائمی . پرسنده . خبرگیرنده . پرسان . سائل .
-
پرسندگی
لغتنامه دهخدا
پرسندگی . [ پ ُ س َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پرسنده .
-
مستطلع
لغتنامه دهخدا
مستطلع. [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطلاع . پرسنده . آگاهی خواه . رجوع به استطلاع شود.
-
مستنقه
لغتنامه دهخدا
مستنقه . [ م ُ ت َ ق ِه ْ] (ع ص ) فهمنده ٔ کلام . || پرسنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استنقاه شود.
-
پرسان
لغتنامه دهخدا
پرسان . [ پ ُ ] (نف ، ق ) صفت فاعلی بیان حالت . در حال پرسیدن . پرسنده : هر که باشد زحال ما پرسان یک بیک را سلام ما برسان .
-
متحسس
لغتنامه دهخدا
متحسس . [ م ُ ت َ ح َس ْ س ِ ] (ع ص )پرسنده ٔ خبر و جوینده ٔ آن . (آنندراج ). تفتیش کننده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تحسس شود.
-
مستملی
لغتنامه دهخدا
مستملی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستمل . نعت فاعلی از استملاء. املاء پرسنده . و املاء خواهنده . (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استملاء شود.
-
مجتس
لغتنامه دهخدا
مجتس . [ م ُ ت َس س ] (ع ص ) لمس کننده و به دست ساینده و حس کننده . (ناظم الاطباء). به دست ساینده . (از منتهی الارب ). || پرسنده ٔ پس از اطلاع . (ناظم الاطباء).
-
مستطب
لغتنامه دهخدا
مستطب . [ م ُ ت َ طِب ب ] (ع ص ) نعت فاعلی از استطباب . درمان پرس . (منتهی الارب ). درمان پرسنده از طبیب . (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به استطباب شود.
-
متحدس
لغتنامه دهخدا
متحدس . [ م ُ ت َ ح َدْ دِ ] (ع ص ) تفحص اخبار کننده . (آنندراج ). پرسنده و تفحص کننده و جستجو نماینده . (از ناظم الاطباء). و رجوع به تحدس شود.
-
متسائل
لغتنامه دهخدا
متسائل . [ م ُ ت َ ءِ ](ع ص ) خواهنده چیزی را همدیگر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). مر یکدیگر پرسنده و خواهنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تسأل و تساؤل شود.
-
متعقب
لغتنامه دهخدا
متعقب . [ م ُ ت َ ع َق ْ ق ِ ] (ع ص ) مؤاخذه کننده کسی را بر گناهی . || دوباره پرسنده خبر را جهت شک . || در تنگی یابنده پایان رای خود را . || شکوخه خواهنده . (از منتهی الارب ).