کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرزیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرزیان
لغتنامه دهخدا
پرزیان . [ پ ُ ] (ص مرکب ) ضارّ. پرضرر : شنیدستی آن داستان بزرگ که ارجاسپ آن پرزیان پیر گرگ . فردوسی .چنین گفت موبد به پیش گروه بمزدک که ای مرد دانش پژوه یکی دین نو ساختی پرزیان نهادی زن و خواسته در میان .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
پرزیانی
لغتنامه دهخدا
پرزیانی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرزیان .
-
ضار
لغتنامه دهخدا
ضار. [ ضارر ](ع ص ) زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان . || نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).
-
پرگزند
لغتنامه دهخدا
پرگزند. [ پ ُ گ َ زَ ] (ص مرکب ) پرزیان . پرضرر. بسیارغم . بسیاراندوه . پرآسیب . بلا : همان پرگزندان که نزد تواَندکه تیره شبان اورمزد تواَندهمی داد خواهند تختت ببادبدان تا نباشی بگیتی تو شاد. فردوسی .بفرمود [ هرمز پسر نوشروان ] تا نامه ٔ پندمندنبشتند...
-
ناسودمند
لغتنامه دهخدا
ناسودمند. [ م َ ] (ص مرکب ) بی فایده . بیهوده . بی حاصل . بی سود. بی اثر : بدان دشت چه گرگ و چه گوسفندچو باشند بیکار و ناسودمند. فردوسی .که گستهم و بندوی را کرده بندبه زندان کشیدند ناسودمند. فردوسی .که ازبهر من دل نداری نژندنکوشی به فریاد ناسودمند. ن...
-
راسو
لغتنامه دهخدا
راسو. (اِ) جانوری است که آن را موش خرما گویند. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (از جهانگیری ). موش خرما که بتازی ابن عرس گویند. (ناظم الاطباء). ابن عرس که خرد گوش و برگردیده پلک باشد. (منتهی الارب ). جانو...
-
میان
لغتنامه دهخدا
میان . (اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن .(از انجمن آرا). وسط چیزی . (آنندراج ) (غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. (از برهان ). بین . (ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن ...