کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پررونق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گرم بازار
لغتنامه دهخدا
گرم بازار. [ گ َ ] (اِ مرکب ) بازار گرم ، بارواج ، پررونق ، پرمشتری : نهانی شده سوی پیکار کک که بر هم زند گرم بازار کک . فردوسی .رجوع به گرم شود.
-
رواج پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
رواج پذیرفتن .[ رَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) روایی گرفتن . پررونق شدن . گرمی و رونق گرفتن . رجوع به رواج شود : طعن بوجهل رواجی نپذیرد هرگزهر کجا فاش بود معجزه ٔ پیغمبر.سیف اسفرنگ .
-
رواج داشتن
لغتنامه دهخدا
رواج داشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رونق و گرمی داشتن . روایی داشتن . پررونق و پر آب و تاب بودن . رجوع به رواج شود : حرف دعوی در میان باطلان دارد رواج هست در بتخانه گلبانگی دگر ناقوس را.صائب .
-
اشترالسوند
لغتنامه دهخدا
اشترالسوند. [ اِ ] (اِخ ) شهری است در پروس (پومرانی ) در ساحل بالتیک که هزار تن سکنه و تجارتی پررونق دارد. شارل دوازدهم در سالهای 1713 و 1715 م . جایگاهی برای خود در آنجا بنا نهاد.
-
پیتس فیلد
لغتنامه دهخدا
پیتس فیلد. (اِخ ) نام قصبه ای است در جمهوری ایلیونیس از جماهیر متحده ٔ آمریکای شمالی واقع در 103 هزارگزی جنوب غربی اسپرینگفیلد، در محل تلاقی دو خط آهن دارای تجارتی پررونق و کارخانجات تنباکو. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
پورت گلاسگو
لغتنامه دهخدا
پورت گلاسگو. [ پ ُ گ ُ ] (اِخ ) نام قصبه و اسکله ای است به اسکوچیا در خلیج کلیده نزدیک مصب نهر کلیده ، واقع در 30 هزارگزی غربی گلاسگو در ناحیه ٔ اکس در انگلستان . دارای یازده هزار تن سکنه و لنگرگاهی زیبا و خط آهن و تجارتی پررونق . (قاموس الاعلام ترکی...
-
تاگانروگ
لغتنامه دهخدا
تاگانروگ . (اِخ ) شهری است به «اوکراین » روسیه ٔ شوروی ، بر کنار دریای «آزف ». دارای 80000 تن سکنه . بندری است نظامی و محل صدور گندم و مواد غذایی . قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه ٔ «طغیان » آرد: طغیان یا «تاغانروغ » در جنوب روسیه و شمال شرقی ساحل دری...
-
تامبو
لغتنامه دهخدا
تامبو. [ ب ُوْ ] (اِخ ) تامبوف . شهری است در روسیه ٔ شوروی که 121300 تن سکنه دارد. قاموس الاعلام ترکی در ذیل کلمه ٔ «تامبوف » آرد: نام شهر و مرکز ایالتی است بهمین نام در روسیه و در 508هزارگزی جنوب شرقی مسکو بر کنار رود «تزنه » واقع است و 27000 تن سکن...
-
تراپانی
لغتنامه دهخدا
تراپانی . [ تْرا / ت ِ ](اِخ ) شهر و بندری است در جزیره ٔ سیسیل . نام باستانی آن «دْرِپان » بود. 73300 تن سکنه دارد و معادن نمک و سنگ مرمر آن معروف است . قاموس الاعلام ترکی آرد: در هشتادهزارگزی مغرب ایالت پالرم واقع است . دارای ابنیه ٔ زیبا و تجارت پ...
-
ترامو
لغتنامه دهخدا
ترامو. [ ت ِ م ُ ] (اِخ ) یکی از ولایات مرکزی ایتالیا که درایالت آبروز اولتریور و در حدود سواحل دریای آدریاتیک و شمال شرقی روم قرار دارد. سرزمینی کوهستانی کوهستانی و مردم آن بکار کشاورزی و تربیت مواشی اشتغال دارند، کارخانه های پارچه بافی و چرمسازی آن...
-
ترانکبار
لغتنامه دهخدا
ترانکبار. [ تْرا / ت ِ ک ِ ] (اِخ ) شهریست در ساحل شرقی هندوستان ، که در ایالت تانجور و 225هزارگزی جنوب غربی مدرس و در مصب یکی از شعب رودخانه ٔ کاوری واقع است . 26000 تن سکنه دارد و تجارت آنجا رایج و پررونق است . بسال 1616 م . دانمارکیها این شهر را ا...
-
طرطوس
لغتنامه دهخدا
طرطوس . [ طَ رَ / طَ ] (اِخ ) شهری است به شام مشرف بر دریا و نزدیک مرقب و عکا. یاقوت گوید: در این تاریخ در دست فرنگیان است . (معجم البلدان ج 6 ص 41). نام دهی پررونق . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : صندوقچه ٔ عدل تو مانده ست به طرطوس دستورچه ٔ جور تو در ...
-
تیزبازار
لغتنامه دهخدا
تیزبازار. (اِ مرکب ) بازار گرم و پرمشتری . بازار پررونق و روا. بازار رائج : چه کردی که بودت خریدار آن کجا یافتی تیزبازار آن . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کار اوی غمی گشت از آن تیزبازار اوی . فردوسی .چو بشنید بهرام گفتار اوی بخندید از آن تیزبازار اوی ....
-
تارن ا گارن
لغتنامه دهخدا
تارن ا گارن . [ اِ رُ ] (اِخ ) ایالتی است در جنوب غربی فرانسه که از 2 ناحیه و 24 بخش و 195 بلوک تشکیل شده است و دارای 167664 تن سکنه است ، مساحت سطحش 3717هزار گز مربع است . بنام دو رود «تارن » و «گارون » که از این سرزمین می گذرند نامیده شده است . سرز...
-
تیز گشتن
لغتنامه دهخدا
تیز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )تیز گردیدن . خشمگین شدن . قهرآلود گشتن : به رستم چنین گفت کای نامجوی سبک تیز گشتی بدین گفتگوی . فردوسی .بدو گفت بهرام کای جنگجوی چرا تیز گشتی بدین گفتگوی . فردوسی .- تیز گشتن بر کاری یا تیز گشتن دل بر کاری ؛ کنایه از...