کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرده سرای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرده سرای
لغتنامه دهخدا
پرده سرای . [ پ َ دَ / دِ س َ ] (اِ مرکب ) سراپرده و آن خانه ٔ موقت از خیمه و چادر باشد : چو پرموده آمد به پرده سرای همی زد بهرگونه از جنگ رای . فردوسی .برفتند با شادمانی ز جای نهادند سر سوی پرده سرای . فردوسی .بیامد بنزدیک پرده سرای به پرده درون بود...
-
واژههای مشابه
-
عروس پرده
لغتنامه دهخدا
عروس پرده . [ ع َ س ِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاکنج ، که نوعی گیاه است . عروس پشت پرده . عروسک پس پرده . عروسک پشت پرده . عروس در پرده . رجوع به کاکنج شود. قسمی از گل سرخ یاقوتی رنگ و هر چیز که به رنگ آن بود. (ناظم الاطباء).
-
نیم پرده
لغتنامه دهخدا
نیم پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) میان پرده . نقطه هائی که بین حروف به جای حروف یا پرده های متروک گذارند. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به پرده در این لغتنامه شود.
-
هفت پرده
لغتنامه دهخدا
هفت پرده . [ هََ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) هفت پرده ٔ چشم . (از برهان ) : اشک حرم نشین نهانخانه ٔ مرازآنسوی هفت پرده به بازار می کشی . حافظ. || هفت آسمان . (برهان ) : چرخ مشعبد از رخ عابدفریب تودر زیر هفت پرده خیالی نیافته . سعدی .|| هفت پرده ٔ ساز. (...
-
سالار پرده
لغتنامه دهخدا
سالار پرده . [ رِ پ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاجب . دربان . حاجب بزرگ : چو سالار پرده سپهبد بدیدرها کردنش هیچگونه ندید. (شاهنامه چ بروخیم ج 1 حاشیه ص 231).رجوع به سالاربار و سالار شود.
-
میان پرده
لغتنامه دهخدا
میان پرده . [ یام ْ پ َ دَ / دِ ] (اِمرکب ) (اصطلاح موسیقی ) نقطه هایی که بین حروف به جای حروف یا پرده های متروک گذارند. نیم پرده . || (در سینما یا تآتر) فاصله ٔ دو پرده ٔ نمایش . در فاصله ٔ دو قسمت مجزا از یک نمایش که پرده ٔ سن می افتد.
-
لیس پرده
لغتنامه دهخدا
لیس پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (در درشکه ) لیس . پرده ٔ چرمین درشکه و جز آن که بر روی پایها کشند حفظ از سرما یا برف و باران را.
-
مغز پرده
لغتنامه دهخدا
مغز پرده . [ م َ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پرده ای از دماغ که ام الرقیق نیز گویند. (ناظم الاطباء).
-
پرده کردن
لغتنامه دهخدا
پرده کردن . [ پ َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روگرفتن زن .
-
پرده باز
لغتنامه دهخدا
پرده باز. [ پ َدَ / دِ ] (نف مرکب ) لعبت باز و خیال باز. (رشیدی ).
-
پرده بازی
لغتنامه دهخدا
پرده بازی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مرادف شب بازی است . (غیاث اللغات ).
-
پرده بندی
لغتنامه دهخدا
پرده بندی . [ پ َ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) دستان نشانی (موسیقی ).
-
پرده پوش
لغتنامه دهخدا
پرده پوش . [ پ َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ساتِر. ستار. (دهار). سِرپوش . رازدار. امین . سِرّ نگاهدار. مقابل پرده دَر : حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزنی .ترا خامشی ای خداوند هوش وقار است و نااهل را پرده پوش . سعدی...
-
پرده پوشی
لغتنامه دهخدا
پرده پوشی . [ پ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ستاری : ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم تست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار.حافظ.