کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرد
لغتنامه دهخدا
پرد. [ پ َ ] (اِ) لُغَز. اُحجیَّه . (السامی ). بَرد. (برهان ). چیستان . || لای و ته جامه و کاغذ باشد چنانکه گویند یک پرد ودو پرد یعنی یک لای و دو لای یا یک ته و دو ته . (برهان ). || خواب (در مخمل و جامه ). (برهان ).
-
پرد
لغتنامه دهخدا
پرد. [ پ ُ ] (اِ) به لهجه ٔ گیلانی ، پل رودخانه و جوی آب . (برهان ) (رشیدی ) (جهانگیری ). قنطره .
-
واژههای مشابه
-
ویس پرد
لغتنامه دهخدا
ویس پرد. [ پ ِ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پنج بخش اوستای موجود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام جزئی از اجزاء اوستای امروزی است شامل آداب پرستش . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
پریدن
لغتنامه دهخدا
پریدن . [ پ ُ دَ ] (مص ) پرشدن . امتلاء. مملو شدن . انباشته شدن : تو خود را گمان برده ای پرخردانائی که پر شد دگر کی پرد. سعدی (بوستان ).دعدعه ؛ جنبانیدن پیمانه تا بیشتر پرد. (صراج اللغة).
-
لالامباز
لغتنامه دهخدا
لالامباز. (اِ) جانورکی است پرنده چون ملخی دراز که بیشتر با سرعتی عجیب در کنار آبها پرد. تی تی بول . چچلاس . فُرنگ . مِنلاس .
-
قو
لغتنامه دهخدا
قو. (اِ) پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند. در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند. این پرنده را جویینه نیز گویند. (ناظم الاطباء).غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش...
-
نفیان
لغتنامه دهخدا
نفیان . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) خاک و گرد گردآمده ازباد در بنهای درختان . || رشاشه ٔ باران و آنچه پرد از قطرات باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
گی ستاره
لغتنامه دهخدا
گی ستاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حشره ای پرنده و خرد که بن آن برق دارد و چون به شب پرد همانند دو ستاره از دنباله ٔ آن روشن بدرخشد. (یادداشت به خطمؤلف ). کرم شبتاب . و نیز رجوع به کرم شبتاب شود.
-
سبک پری
لغتنامه دهخدا
سبک پری . [ س َ ب ُ پ َ ] (حامص مرکب ) تیز پریدن . تیزروی : تیزتر از کبوتری برج ببرج می پردبیضه ٔ زر همی نهد دربدر از سبکپری .خاقانی .
-
سف
لغتنامه دهخدا
سف . [ س ِف ف / س ُف ف ] (ع اِ) مار پیسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماری است .(مهذب الاسماء). || مار پران . (منتهی الارب ). گویند ماری است که در هوا پرد. (اقرب الموارد).
-
صدپره
لغتنامه دهخدا
صدپره . [ ص َ پ َرْ رَ /رِ ] (ص نسبی مرکب ) با صد پر. دارای صد پر. || (ق مرکب ) به شتاب . باشتاب . باسرعت : جنس سوی جنس صدپره پردبر خیالش بندها را بردرد.مولوی .
-
رامس
لغتنامه دهخدا
رامس . [ م ِ ] (ع ص ) مفردِ روامس . پرنده یا هر جنبنده ای که شب بیرون آید. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). مرغ که بشب پرد یا هر جنبنده که بوقت شب بیرون آید. (از منتهی الارب ).
-
فضض
لغتنامه دهخدا
فضض . [ ف َ ض َ ] (ع اِ) ریزه و شکسته . (منتهی الارب ). || قطاره ٔ آب که وقت طهارت پرد، و منتشر شود. || هر منتشر ومتفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).