کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرخوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرخوری
لغتنامه دهخدا
پرخوری . [ پ ُ خوَرْ / خُرْ ری ] (حامص مرکب ) رجوع به پرخوارگی شود.
-
جستوجو در متن
-
باربندی کردن
لغتنامه دهخدا
باربندی کردن . [ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بارها را آماده برای حمل و نقل کردن . || در تداول عوام ، پرخوری کردن .
-
شکم پرستی
لغتنامه دهخدا
شکم پرستی . [ ش ِ ک َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پرخوری . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شکم پرست شود.
-
یوحا
لغتنامه دهخدا
یوحا. (اِخ ) یوها. یوحی ̍. نام خاخامی از یهود که به پرخوری و شکمبارگی سخت مشهور بوده است .- امثال :مثل یوحا ؛ سخت پرخوار.سخت شکم خواره . (یادداشت مؤلف ).
-
رغب
لغتنامه دهخدا
رغب . [ رُ ] (ع مص ، اِمص ) رُغُب . پرخوری . گشادی معده . (ناظم الاطباء). بسیارخواری . (دهار). بسیار خوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رُغُب شود.
-
سعره
لغتنامه دهخدا
سعره . [ س ُ رَ ] (ع اِمص )رنگی که بسیاهی زند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دَلِگی . پرخوری . شکم خوارگی . (دزی ج 1ص 655).
-
پرخوارگی
لغتنامه دهخدا
پرخوارگی . [ پ ُ خوا / خا رَ / رِ ](حامص مرکب ) شکمخوارگی . شکم پرستی . اَکولی . پرخوری . پرخواری . شِکموئی . شکم گندگی . گران خواری . گلوبندگی .
-
ترفس
لغتنامه دهخدا
ترفس . [ ت َ رَف ْ ف ُ ] (ع مص ) به افراط خوردن . پرخوری کردن و بحد افراط چاق گردیدن . (از دزی ج 1 ص 145).
-
غذم
لغتنامه دهخدا
غذم . [ غ ُ ذَ ] (ع ص )شخص پرخوری که همه چیز میخورد. (اقرب الموارد). الاکول یأکل کل شی ٔ مع نهمة. (تاج العروس ). || (اِ) نوعی از گیاه ترش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شکم بندگی
لغتنامه دهخدا
شکم بندگی . [ ش ِ ک َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم بنده . شکم خوارگی . پرخوری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم بنده شود.
-
شکم خوارگی
لغتنامه دهخدا
شکم خوارگی . [ ش ِ ک َ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) پرخوری و خورندگی . (ناظم الاطباء). شکم بارگی . شکم پرستی . پرخواری . شکم بندگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم خواره و مترادفات کلمه شود.
-
ژرد
لغتنامه دهخدا
ژرد. [ ژَ ] (اِمص ) بسیار خوردن . پرخوری . (برهان ). بسیارخوری . (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات گوید: ظاهراً لغت ژرد مشترک است به زبان عربی و فارسی ، مگر تفاوت اینقدر باشد که در عربی به زای عربی و در فارسی به زای فارسی است .
-
شکم خواری
لغتنامه دهخدا
شکم خواری . [ ش ِ ک َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) گرسنگی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || پرخواری . پرخوری . شکم بارگی : چو قرص گرم فلک دید گل دهن بگشودندانمش ز چه پیدا شد این شکم خواری .فرخی (از انجمن آرا).
-
مبطان
لغتنامه دهخدا
مبطان . [ م ِ ] (ع ص ) رجل مبطان ؛ مرد بزرگ شکم از بسیاری خوردن . (مهذب الاسماء). بسیارخوار. شکم پرور و کلان شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکم بنده . شکم خوار. شکم پرور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آنکه از پرخوری شکم وی همیشه کلان می باشد و شکم پرس...