کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرخطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرخطر
لغتنامه دهخدا
پرخطر. [ پ ُ خ َ طَ ] (ص مرکب ) خطیر. عظیم : طمع نیست کز بندگان تو باشم که کاریست بس پرخطر پادشاهی . رضی الدین نیشابوری .|| خطرناک . ترسناک . پربیم و هراس : بحکم ضرورت در پی کاروانی افتاد و برفت . شبانگه برسیدندبمقامی که از دزدان پرخطر بود. (گلستان چ...
-
جستوجو در متن
-
حرامیان
لغتنامه دهخدا
حرامیان . [ ح َ ] (اِ) ج ِ حرامی . دزدان ره زن : سالی از بلخ با شامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. (گلستان ).
-
جانگاه
لغتنامه دهخدا
جانگاه . (ص مرکب ) هولناک . خطرناک . مهلک . || جایی که زندگانی در وی خطرناک باشد. - چاه جانگاه ؛ چاه پرخطر و مهلک و پیچ درپیچ . (ناظم الاطباء).
-
حاریه
لغتنامه دهخدا
حاریه . [ ی َ ] (ع اِ) افعی کاسته تن از کلان سالی که بجز سر و جان و زهر در وی هیچ نمانده باشد. (منتهی الارب ). آن مار که از بسیاری زهر و پیری نقصان گرفته بود. (مهذب الاسماء). مار پیر پرخطر.
-
روحی سمرقندی
لغتنامه دهخدا
روحی سمرقندی . [ ی ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) از شاعران عهد ازبکیه بود و در سرودن قطعه دست داشت . این قطعه از اوست :به پیر خرد گفتم ای راه دیده که چون بگذرم من از این پرخطر پل سویم دید از شفقت و گفت با من پس از فکر بسیار و چندین تأمل توجه توجه توجه توجه...
-
رکوبة
لغتنامه دهخدا
رکوبة. [ رَ ب َ ](اِخ ) پشته ای است میان مکه و مدینه نزدیک عرج . (منتهی الارب ). گریوه ای است در میان مکه و مدینه پهلوی یعرج در نزدیکی کوه ورقان . حضرت رسول (ص ) هنگام هجرت از این گریوه ٔ پرخطر عبور کرده . (از معجم البلدان ).
-
نیم خیز
لغتنامه دهخدا
نیم خیز. (نف مرکب ) نیم راست . درست راست نشده . (ناظم الاطباء). حالت بین نشسته و خاسته . که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً برنخاسته است . || سبزه ای که تکانی به خاک داده است دمیدن و بالیدن را. || نوخاسته . تازه پدید آمده : تازگیش را ک...
-
بیمناک
لغتنامه دهخدا
بیمناک . (ص مرکب ) ترسنده و خائف . (فرهنگ نظام ). ترسناک . (آنندراج ). جبان . (ناظم الاطباء). هراسناک . (یادداشت مؤلف ) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک وز برونسو باد سرد و بیمناک . رودکی .یکی کار دارم ترا بیمناک اگر تخت یابی اگر تیره خاک . فردوسی .- بی...
-
نازپرورد
لغتنامه دهخدا
نازپرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) کسی که به ناز و نعمت بزرگ شده باشد. نازپرورده . (فرهنگ نظام ). نازپرور. نازک طبع. نازک مزاج که تحمل سختی و شدت ندارد. که در ناز و نعمت پرورش یافته و زیسته است : کای خواجه ٔ خوب نازپروردره پرخطر است باز پس گرد. نظامی ...
-
بی یار
لغتنامه دهخدا
بی یار. (ص مرکب ) بی پشت و پناه . بی یارمند. بی دوست . (ناظم الاطباء). بی آشنا و بی کس . (آنندراج ). بی یاور : چو آورد مرد جهودش بمشت چو بی یار و بیچاره دیدش بکشت . فردوسی .براه دین نبی رفت از آن نمی یاریم که راه پرخطر و ما ضعیف و بی یاریم . ناصرخسرو...
-
خطرناک
لغتنامه دهخدا
خطرناک . [ خ َ طَ ] (ص مرکب ) مهلک . پرخطر. هولناک . مخوف . (ناظم الاطباء). خوفناک . (آنندراج ) : دریغ آن شد که در نقش خطرناک مقابل میشود رخ با رخ خاک . نظامی .همان به کاندرین خاک خطرناک ز جور خاک بنشینیم بر خاک . نظامی .نشد ممکن که این خاک خطرناک بر...
-
خطر
لغتنامه دهخدا
خطر. [ خ َ طَ ] (ع مص ) بلندقدر و بلندمرتبه گردیدن . (منتهی الارب ). خُطور. || (اِ) وسمه . رنگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). کتم (بحر الجواهر): عرب وسمه را خطر گوید و لیث گوید آن نباتیست که برگ او را در خضاب سیاه بکار برند. (از ترجمه ٔ صیدنه ...
-
دیابت
لغتنامه دهخدا
دیابت . [ ب ِ ] (فرانسوی ، اِ) دولاب . مرض قند. دیابت شیرین . بیماریی که بر اثر کم شدن ترشح أنسولین از سلولهای جزایر لانگرهانس در لوزالمعده بوجود می آید و با زیادی عطش ، زیادی ادرار، کم شدن وزن علی رغم اشتهای زیاد و گاهی خارش و جوشهای چرکی پوست همرا...
-
شبانگاه
لغتنامه دهخدا
شبانگاه . [ ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) وقت و هنگام شب . (از فرهنگ نظام ). درآمدن شب . (برهان قاطع). شب هنگام . (آنندراج ). وقت شب . (انجمن آرا). هنگام شب . (ناظم الاطباء).وقت درآمدن شب . (بهار عجم ) (از رشیدی ) : دو صد منده سبوی آب کش به روزشبانگاه له...