کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرتاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرتاب
لغتنامه دهخدا
پرتاب . [ پ َ ] (اِ) تیر پرتاب . نوعی تیر که آنرا بسیار دور توان انداخت . (برهان ). مرّیخ . تیرپرتاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) (دهّار) : اگر خوانند آرش را کمانگیرکه ازساری بمرو انداخت او تیرتو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب . فخرالد...
-
پرتاب
لغتنامه دهخدا
پرتاب . [ پ ُ ] (ص مرکب ) پرپیچ . بسیار پیچاپیچ . شکن برشکن . پرشکن . مقابل کم تاب : حلقه ٔ جعدش پرتاب و گره حلقه ٔ زلفش از آن تافته تر. فرخی .ز گل کنده شمشاد پرتاب رابدو رسته در خسته عناب را. اسدی . || پرگره .پرچین : که دارد گه کینه پایاب اوندیدی بر...
-
واژههای مشابه
-
دور پرتاب
لغتنامه دهخدا
دور پرتاب . [ پ َ ] (ص مرکب ) دورانداز. که چیزی را به فاصله ٔ دور پرتاب کند. تیر و یا کمان یاچیزی که چیزی را به مسافت دور بیندازد: نفوح ؛ کمان دورپرتاب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورانداز شود.
-
تیر پرتاب
لغتنامه دهخدا
تیر پرتاب . [ رِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیر پرتابی . نوعی از تیر که بسیار دور می رود اما بر نشانه نمی رسد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). || در بهار عجم نوشته که به معنی تیر هوائی نیز آمده . (غیاث اللغات ). تیر هوائی را نیز گو...
-
پرتاب و توان
لغتنامه دهخدا
پرتاب و توان . [ پ ُ ب ُ ت َ] (ص مرکب ) نیرومند. که طاقت بسیار دارد. پرطاقت .
-
جستوجو در متن
-
پرتوان
لغتنامه دهخدا
پرتوان . [ پ ُ ت َ ](ص مرکب ) پرنیرو. پُرتاب . پرطاقت . پُرتاب و طاقت .
-
پرتابی
لغتنامه دهخدا
پرتابی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پرتاب .
-
نارنجک افکن
لغتنامه دهخدا
نارنجک افکن . [ رَ / رِ ج َ اَ ک َ ] (نف مرکب ) کسی که نارنجک را پرتاب می کند. که نارنجک را به طرف هدف می اندازد. || (اِ مرکب ) وسیله ٔ پرتاب نارنجک .
-
زچ
لغتنامه دهخدا
زچ . [ زُچ چ ] (اِ)تیر پرتاب . (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به زُچ شود.
-
پرحرارت
لغتنامه دهخدا
پرحرارت . [ پ ُ ح َ رَ ] (ص مرکب ) پُرتاب . پرگرما.
-
گلوله زدن
لغتنامه دهخدا
گلوله زدن . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ زَدَ ] (مص مرکب ) انداختن گلوله . پرتاب کردن گلوله .
-
نفت انداختن
لغتنامه دهخدا
نفت انداختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پرتاب کردن شیشه های نفت به وسیله ٔ دست یا منجنیق به طرف دشمن .
-
درباء
لغتنامه دهخدا
درباء. [ دَ ] (ع مص ) افگندن چیزی را و پرتاب کردن .(از ناظم الاطباء). دَربَاءَة. رجوع به درباءة شود.