کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ َ ] (ص ) در تداول عوام ، سخن ناروا و نا به وجه . چرند و پرند. پرت و پلا. ترت و پرت . || از راه به یکسو شو! بَرد! : در زمانیشان بسازد تَرت و مَرت کس نیارد گفتنش از راه پرت ! مولوی . || منحرف از صواب .- از مرحله پرت بودن ؛ از موضوع سخن یا از...
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ ِ ] (اِخ ) شهری در اِکُس (اسکاتلند) مرکز کنت نشینی به همین نام که در کنارتی واقع است با 35000 تن سکنه و کنت نشین پرت 125500 تن سکنه دارد.
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ ِ ](اِخ ) شهری به استرالیا مرکز ناحیه ٔ استرالیای غربی دارای 204000 تن سکنه .
-
واژههای مشابه
-
تارونت پرت
لغتنامه دهخدا
تارونت پرت . [ رِ ن ِ پ ِ ] (اِخ ) موضعی در ارمنستان : فوستوس بیزانسی مورخ ارمنستان راجع به «سان سان » پادشاه اشکانی صفحات آن طرف قفقاز می نویسد که در قرن پنجم م . او به خسرو دوم پادشاه ارمنستان پسر تیرداد که مذهب عیسوی را پذیرفته بود حمله کرد... سپا...
-
پرت سعید
لغتنامه دهخدا
پرت سعید. [ پ ُ ت ِس َ ] (اِخ ) یکی از بنادرمصر که میان مدیترانه و دریاچه ٔ منزله در مدخل شمالی کانال سوئز واقع است و 42000 تن سکنه دارد این شهردر آوریل سال 1859م . احداث شد و علت ایجاد آن ترعه ٔسوئز است و اگر برخی از محلات عرب نشین آنرا که بسیارناپا...
-
پرت کردن
لغتنامه دهخدا
پرت کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بقوّت افکندن .- پرت کردن حواس کسی را ؛ حواس او را مختلط کردن .
-
داون پرت
لغتنامه دهخدا
داون پرت . [ وِ پ ُ ] (اِخ ) نام شهری در جمهوری یورا از جمهوریهای ممالک متحده ٔ امریکای شمالی . در کنار می سی سی پی و کنار راه آهن سراسری میان اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر واقع است . (قاموس الاعلام ترکی ) (لاروس ).
-
داون پرت
لغتنامه دهخدا
داون پرت . [ وِ پ ُ ] (اِخ ) نام عالمی است و در بیولوژی وراثت نظراتی دارد. رجوع به کتاب بیولوژی وراثت ص 101 و 103 و 218 شود.
-
ترت و پرت شدن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت شدن . [ ت َ ت ُ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پرت و پلا شدن . پریشان شدن . پراکنده شدن .
-
ترت و پرت کردن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت کردن . [ ت َ ت ُ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پراکندن . پرت و پلا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به «ترت و پرت » و «ترت و مرت » شود.
-
ترت و پرت گفتن
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت گفتن . [ ت َ ت ُ پ َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) هذیان گفتن . پرت و پلا گفتن . بیهوده گفتن در اثر بیماری یا مستی یا جنون . پراکنده گفتن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
ترت و پرت
لغتنامه دهخدا
ترت و پرت . [ ت َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) هذیان . پرت و پلا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (ص مرکب ، از اتباع ) تار و مار. ترت و مرت . پخش و پلا. (یادداشت ایضاً).
-
شرت و پرت
لغتنامه دهخدا
شرت و پرت . [ ش ِ ت ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرت و پرت . رجوع به چرت و پرت شود.
-
پرت و پلا
لغتنامه دهخدا
پرت و پلا. [ پ َ ت ُ پ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ، از اتباع ) تَرت و پَرت . تندوخند. تارومار. پخش و پلا. تَرت و مَرت . پراکنده . || چرندپرند. هذیان . سخنان نا به وجه .- پرت و پلا شدن ؛ متفرق شدن . پراکنده شدن .- پرت و پلا کردن ؛ متفرق کردن . پراکنده کر...