کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراگنده خاطر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پراگنده خاطر
لغتنامه دهخدا
پراگنده خاطر. [ پ َ گ َدَ / دِ طِ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده خاطر شود.
-
واژههای مشابه
-
پراگنده دندان
لغتنامه دهخدا
پراگنده دندان . [ پ َ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده دندان شود.
-
پراگنده روزی
لغتنامه دهخدا
پراگنده روزی . [ پ َگ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده روزی شود.
-
پراگنده دل
لغتنامه دهخدا
پراگنده دل . [ پ َ گ َ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده دل شود.
-
پراگنده روز
لغتنامه دهخدا
پراگنده روز. [ پ َ گ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده روز شود.
-
پراگنده گو
لغتنامه دهخدا
پراگنده گو. [ پ َ گ َ دَ ] (نف مرکب ) رجوع به پراکنده گو شود.
-
جستوجو در متن
-
تفرقه
لغتنامه دهخدا
تفرقه . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) تفرقة. تفرقت . جدایی . پراکندگی . پریشانی و اختلاف : با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آنرا در معرض تفرقه آرد. (کلیله و دمنه ).ز صف تفرقه برخیز و بر صف صفا بگذرکه از رندان شاه آسا سپاه اندر سپاه اینک ...
-
هوش
لغتنامه دهخدا
هوش . (اِ) زیرکی و آگاهی و شعور و عقل و فهم و فراست را گویند. (برهان ). و خودداری و احساس و تمییز : برفتش دک و هوش وز پشت زین فکند از برش خویشتن بر زمین . دقیقی .بشد هوش از آن چار خورشیدچهرخروشان شدند از غم و درد مهر. فردوسی .برآورد بانگ غریو و خروش ...
-
نهان
لغتنامه دهخدا
نهان . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) پنهان . مخفی . مختفی . پوشیده . مستور. مقابل پیدا و ظاهر و آشکار : بدو ماه گردان بدی در جهان بد و نیک از وی نبودی نهان . فردوسی .سراپای در زیر آهن نهان ز چهرش نمودار فرّ مهان . فردوسی .هر چند نهان ِ همه خلق ایزد دانداز خ...
-
پراکنده
لغتنامه دهخدا
پراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده .پشولیده . پاچیده...