کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراکنده دندان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پراکنده دندان
لغتنامه دهخدا
پراکنده دندان . [ پ َ ک َ دَ/ دِ دَ ] (ص مرکب ) اَفشغ الأسنان . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
دل پراکنده
لغتنامه دهخدا
دل پراکنده . [ دِ پ َ ک َ دَ/ دِ ] (ص مرکب ) پراکنده دل . پریشان حال : ز جمعی چنین دل پراکنده ایم دگر حکم شه راست ما بنده ایم .نظامی .
-
سنگ پراکنده
لغتنامه دهخدا
سنگ پراکنده . [ س َ گ ِ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ باران . سنگ که بربدن کسی می زدند و او را بردار می کردند : آه و دردا که اکنون قرمطیان شاد شوندایمنی یابند از سنگ پراکنده و دار.فرخی .
-
پراکنده خاطر
لغتنامه دهخدا
پراکنده خاطر. [ پ َ ک َ دَ / دِ طِ ] (ص مرکب ) پراکنده دل . پریشان خاطر.
-
پراکنده دل
لغتنامه دهخدا
پراکنده دل . [ پ َ ک َ دَ / دِ دِ] (ص مرکب ) پریشان خاطر. پراکنده خاطر : خداوند روزی بحق مشتغل پراکنده روزی پراکنده دل . سعدی .نخواهی که باشی پراکنده دل پراکندگان را ز خاطر مهل . سعدی .پراکنده دل گشت از آن عیبجوی .سعدی .
-
پراکنده روز
لغتنامه دهخدا
پراکنده روز. [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شوربخت . بدبخت : پس از گریه مرد پراکنده روزبخندید کای مامک دلفروز.سعدی .
-
پراکنده روزی
لغتنامه دهخدا
پراکنده روزی . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تهیدست . مُقل ّ : خداوند روزی بحق مشتغل پراکنده روزی پراکنده دل .سعدی .
-
پراکنده گو
لغتنامه دهخدا
پراکنده گو. [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (نف مرکب یا پراکنده گوی ، پریشان گو. بیهوده گوی . مهذار : پراکنده گوئی حدیثم شنیدجز احسنت گفتن طریقی ندید.سعدی .
-
پراکنده گوی
لغتنامه دهخدا
پراکنده گوی . [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پراکنده گو : پراکنده دل گشت از آن عیبجوی برآشفت و گفت ای پراکنده گوی . سعدی .بهایم خموشند و گویا بشرپراکنده گوی از بهایم بتر.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
عارض
لغتنامه دهخدا
عارض .[ رِ ] (ع ص ) عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ لشکر. بخشی فوج یا سالار فوج . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنکه سان سپاه دهد. آنکه سان سپان بیند. (مهذب الاسماء) : و عارض را فرمان داد تا نامهاشان به دیوان عرض بنوشت . (...
-
پراگنده دندان
لغتنامه دهخدا
پراگنده دندان . [ پ َ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) رجوع به پراکنده دندان شود.
-
شتیت
لغتنامه دهخدا
شتیت . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) کار پراکنده . (منتهی الارب ). ج ، شتی . (از محیط المحیط). پراکنده . (دهار). || دندان گشاده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار).
-
افشغ
لغتنامه دهخدا
افشغ. [ اَ ش َ ] (ع ص ) تکه که سرونش بچپ و راست کشیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تکه ای که سر و دمش بچپ و راست رفته باشد. (ناظم الاطباء). قوچ که دو شاخ آن بچپ وراست رفته باشد. (از اقرب الموارد). || مرد دراز و برآمده دندان پیشین . || مرد پراکنده...