کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراشوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرآشوب
لغتنامه دهخدا
پرآشوب . [ پ ُ ] (ص مرکب )پرفتنه . پرغوغا. پُر از جنگ . بس آشفته : جهان خانه ٔ دیو بدپیکر است سرائی پرآشوب و دردسر است . اسدی (گرشاسبنامه ص 437).بچشم عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است . حافظ.و اغلب با داشتن و شدن و کردن و ...
-
واژههای همآوا
-
پرآشوب
لغتنامه دهخدا
پرآشوب . [ پ ُ ] (ص مرکب )پرفتنه . پرغوغا. پُر از جنگ . بس آشفته : جهان خانه ٔ دیو بدپیکر است سرائی پرآشوب و دردسر است . اسدی (گرشاسبنامه ص 437).بچشم عقل در این رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است . حافظ.و اغلب با داشتن و شدن و کردن و ...
-
جستوجو در متن
-
آشوبناک
لغتنامه دهخدا
آشوبناک . (ص مرکب ) پرآشوب .
-
بادلج
لغتنامه دهخدا
بادلج . [ ل َ ] (اِ) بادلیج باشد. رجوع به بادلیج شود: از صدای های و هوی دلیران عرصه ٔ میدان از غرش توپ و بادلج پرآشوب گردید. (مجمل التواریخ گلستانه ).
-
ارمانگارد
لغتنامه دهخدا
ارمانگارد. [ اِ ] (اِخ ) دختر آدالبرت دوم ، مارکی دُتُسکان و زوجه ٔ ادالبرت ، مارکی دیورِه ،متوفاة به سال 947 م . وی زنی فعّاله و محتاله بود وزندگانی پرآشوب داشت و در پایان عمر منزوی گردید.
-
چشم عقل
لغتنامه دهخدا
چشم عقل . [ چ َ / چ ِ م ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دیده ٔ عقل . چشم خرد. دیده ٔ باطن . چشم دل : به چشم عقل درین رهگذار پرآشوب جهان و کار جهان بی ثبات و بی محل است .حافظ.
-
پالاپال
لغتنامه دهخدا
پالاپال . (ص مرکب ، اِ مرکب ) در فرهنگ اسدی چاپ ... پاول هورن آمده است : چیزی بود که سخت پاینده بود تازیش سیّال بود. دقیقی گفت : بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت زمانه ای که پرآشوب بود و پالاپال .و در ذیل آن نسخه بدلی «بود پالاپال » آورده است و در حاشیه...
-
آشوب
لغتنامه دهخدا
آشوب . (اِمص ، اِ) (اسم مصدر آشفتن و آشوفتن : آشفتم . بیاشوب ) اختلاف . فتنه . فساد. تباهی : بفر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال . دقیقی .وزآن پس چنین گفت افراسیاب که بد در جهان اندرآمد بخواب از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ به ...
-
ارمنده
لغتنامه دهخدا
ارمنده . [ اَ م َ دَ / دِ ] (نف ) آرمنده . اَرْمَنْد. آرام . ساکت . آرمیده . (آنندراج ). آرام گرفته . (آنندراج ). مخفف آرمیده بود. (جهانگیری ). مقابل ارغنده (پرآشوب ) : گه ارمنده ای و گه ارغنده ای گه آشفته ای و گه آهسته ای . رودکی .کمان را بزه کرد به...
-
طاهر غسانی
لغتنامه دهخدا
طاهر غسانی . [ هَِ رِ غ َس ْ سا ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی ذیل احوال هرمزد آرد: وهرمزد هیچ فرزند نداشت . ارکان دولت شبستان هرمزد احتیاط کردند؛ مادر شاپور حامله بود و پادشاهی بدو دادند [ و ] بعد از چهل روز شاپور متولد شد، طفل را بر تخت بخوابانیدند و تاج با...
-
نیک خواهی
لغتنامه دهخدا
نیک خواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خیرخواهی . (ناظم الاطباء). خیراندیشی . موالات . دوستی . شفقت . مصلحت اندیشی : چه بخشی تو زاین پادشاهی مراچه بپسندی از نیک خواهی مرا. فردوسی .بزرگی و فرهنگ و شاهی مراست خردمندی و نیک خواهی مراست . فردوسی .پرآشوب ش...
-
موج موج
لغتنامه دهخدا
موج موج . [ م َ م َ / م ُ م ُ ] (ق مرکب ) موجها و کوهه های آب پیاپی . (ناظم الاطباء). خیزابه های پی درپی . خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند. امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب . آب با نره های بسیار. آب با ستونه های بسیار. آب با نوردهای بسیار. ...
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن جعفربن معتصم ملقب به المعتز باﷲ عباسی برادر المنتصر باﷲ، خلیفه ٔ عباسی متولد در سامراء به سال 232 هَ . ق . وی در سال 235 هَ . ق . ولایتعهد گردیدو پدرش اقطاع خراسان ، طبرستان ، ری ، ارمینیه ، آذربایجان و فارس را به ...