کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پراز
لغتنامه دهخدا
پراز. [ پ ُ ] (اِ) دوالی که چوب را بگردن گاو ورزه استوار کند. (شعوری ).
-
جستوجو در متن
-
پرادعا
لغتنامه دهخدا
پرادعا. [ پ ُ اِدْ دِ ] (ص مرکب ) سخت خودپسند. سخت متکبر. که دعاوی در بزرگی خود بسیار دارد. پراز خود. پرمدّعا. || پرگوی . پرمُشاجره .
-
خلنج
لغتنامه دهخدا
خلنج . [ خ ِ ل َ ] (اِ) کبوتری که تمام آن سیاه باشد مگر یک یا دو پراز بال آن که سپیده بود. (از ناظم الاطباء). || هر چیز دورنگ و ابلق . خَلَنج (ناظم الاطباء).
-
پرآرزو
لغتنامه دهخدا
پرآرزو. [ پ ُ ] (ص مرکب ) سخت آرزومند : بمانم پر از درد و اندوه و خشم پر از آرزو دل ، پراز آب چشم .فردوسی .
-
مثیلة
لغتنامه دهخدا
مثیلة. [ م َث ْ ی َ ل َ ] (ع ص ) ارض مثیلة؛ زمین بسیار ثیل و آن گیاهی است . (منتهی الارب ). پراز ثیل که بید گیاه باشد. مَثیَل . (ناظم الاطباء).
-
حمیضة
لغتنامه دهخدا
حمیضة. [ ح َ ض َ ] (ع ص ) ارض حمیضة؛ زمین حمض ناک . (منتهی الارب ). زمین پراز حمض . (اقرب الموارد). ج ، حُمُض . (منتهی الارب ).
-
زرادگاه
لغتنامه دهخدا
زرادگاه . [ زَرْ را ] (اِ مرکب ) زرادگه . جائی که زره سازند. (فرهنگ فارسی معین ). || زرادخانه . جایگاه ساز و برگ جنگ . سلاح خانه . محل نگهداری وسائل و مهمات جنگی : تا دیدم آن دوات پراز کلک تیغ فعل زرادگاه رستم دستان شناسمش . خاقانی .رجوع به زراد و زر...
-
ارغاب
لغتنامه دهخدا
ارغاب . [ اَ ] (اِ) جوی آب . رودخانه . (ب-رهان ) (آنندراج ). ارغا. (جهانگیری ) (برهان ) : فرازش پراز خون چو کوه طبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغاب و آغر. عمعق .ز هر دو دیده دو ارغاب خون شده ست روان . سوزنی .آنکه از عشوه های او ارغاب میدهد تشنه را فریب سراب...
-
نیارستن
لغتنامه دهخدا
نیارستن . [ ن َ رِ ت َ ] (مص منفی ) نتوانستن . (از جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) (از برهان ) (از رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). از دستش برنیامدن . (از انجمن آرا). مقابل آرستن و یارستن . رجوع به یارستن شود : کسی راست پاسخ نیارست کردغمین شد دل و لب پرا...
-
پرگداز
لغتنامه دهخدا
پرگداز. [ پ ُ گ ُ ] (ص مرکب ) پرسوز. پر تب و تاب : به لشکرگه خویش رفتند بازهمه دیده پرخون و تن پرگداز. فردوسی .بنزدیک بهرام بازآمدندجگرخسته و پرگداز آمدند. فردوسی .فرود آمد و برد پیشش نمازدو دیده پر ازخون و دل پرگداز. فردوسی .برفتندو شبگیر بازآمدندسخ...
-
بیم کردن
لغتنامه دهخدا
بیم کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیم دادن . ترسانیدن . تهدید کردن . تخویف . اخافه . انذار. تهدید. ایعاد. ترس دادن . تحذیر. انذار کردن . هراسانیدن . هاسانیدن . (یادداشت مؤلف ). وعید. نذیر. (منتهی الارب ). ترس دادن . توعد. تهدید. ایعاد. (از تاج المصاد...
-
چوری
لغتنامه دهخدا
چوری . (اِ) بازوبند و دست بند. (ناظم الاطباء). || چوری فروش . آنکه چوری فروشد. دست بندفروش . کسی که دست بند و زینت های زنانه دیگر فروشد. || جوجه ٔ کوچک مرغ . (فرهنگ نظام ). بچه ٔ ماکیان که تازه از تخم برآمده و پرهای اولی آن نریخته باشد. (ناظم الاطباء...
-
کم کردن
لغتنامه دهخدا
کم کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاستن . مقابل افزودن و زیاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). تقلیل . نقص . وَکس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که یک نیمه از عمر خود کم کنم جهانی پراز نام رستم کنم . فردوسی .نمودی خوار خود را ومرا چون خود زبون کردی ترا...
-
گوش بستر
لغتنامه دهخدا
گوش بستر. [ ب ِ / ب َ ت َ ] (اِخ ) نام مردی عظیم گوش به عهد اسکندر. توضیح اینکه چون اسکندر ذوالقرنین متوجه شهر بابل شد در اثنای راه به کوهی رسید بس عظیم و در دامن آن کوه دریایی بود، لشکریانش به شکار مشغول شدند و مردی یافتند بزرگ جثه و درشت اعضاء و پر...