کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پرآب
لغتنامه دهخدا
پرآب . [ پ ُ ] (ص مرکب ) (در سیب و امرود و لیمو و نارنج و غیره ) شاداب . طری . آبدار. دارای شیره ٔ نباتی بسیار : دانه [ انگور ] از خوشه ریختن آغاز کرده و پرآب است دلیل میکند که فائده ٔ این در آب این است . (نوروزنامه ). || دارای آب بسیار. که آب بسیار...
-
جزع پرآب
لغتنامه دهخدا
جزع پرآب . [ ج َ ع ِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ٔ پرآب . مهره ٔ یمانی آب دار. مهره ٔ شفاف : دو چشمش فی المثل چون جزع پرآب ز رشکش چشم نرگس مانده در خواب .نظامی .
-
پرآب و تاب
لغتنامه دهخدا
پرآب و تاب . [ ب ُ ] (ص مرکب ) پرطنطنه . پرطمطراق . به تفصیل . با اوصاف بسیار.
-
واژههای همآوا
-
پرآب
لغتنامه دهخدا
پرآب . [ پ ُ ] (ص مرکب ) (در سیب و امرود و لیمو و نارنج و غیره ) شاداب . طری . آبدار. دارای شیره ٔ نباتی بسیار : دانه [ انگور ] از خوشه ریختن آغاز کرده و پرآب است دلیل میکند که فائده ٔ این در آب این است . (نوروزنامه ). || دارای آب بسیار. که آب بسیار...
-
جستوجو در متن
-
فرابه
لغتنامه دهخدا
فرابه . [ ف َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) پرآب . رود پرآب . (تاریخ قم ص 65).
-
آبک
لغتنامه دهخدا
آبک . [ ب ُ ] (ص ) هر چیز پرآب . (از برهان ).
-
بابوته
لغتنامه دهخدا
بابوته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) کوزه ٔ پرآب را گویند، و باین معنی باتوته هم آمده است . (برهان ). کوزه ٔ پرآب را گویند. باتوته و بابوجه نیز دیده شده . (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
ترع
لغتنامه دهخدا
ترع . [ ت َ رَ ](ع ص ) حوض ترع ، کوز ترع ؛ حوض پرآب . کوزه ٔ پرآب . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
قلود
لغتنامه دهخدا
قلود. [ ق َ ] (ع ص ) چاه پرآب . (اقرب الموارد).
-
افرتک
لغتنامه دهخدا
افرتک . [ اَ ف َ ت َ ] (ص ) تازه رسیده و پرآب از میوه . (ناظم الاطباء).
-
ثرثارة
لغتنامه دهخدا
ثرثارة. [ ث َ رَ ](ع ص ، اِ) زن بسیارگوی . || چشمه ٔ پرآب .
-
غضارب
لغتنامه دهخدا
غضارب . [ غ ُ رِ ] (ع ص ) جای بسیار آب و گیاه . (منتهی الارب ). مکان پرگیاه و پرآب . (از اقرب الموارد).
-
قلیذم
لغتنامه دهخدا
قلیذم . [ ق َ ل َ ذَ ] (ع ص ) چاه بسیار آب . (منتهی الارب ). چاه پرآب . (شرح قاموس ).