کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرآفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرآفت
لغتنامه دهخدا
پرآفت . [ پ ُ ف َ ] (ص مرکب ) پرآسیب . پرعاهت . پرعلّت . پربلا. پربلیّه . پرضرر. پرآکفت .
-
جستوجو در متن
-
پرعاهت
لغتنامه دهخدا
پرعاهت . [ پ ُ هََ ] (ص مرکب ) پرآفت .
-
پربلا
لغتنامه دهخدا
پربلا. [ پ ُ ب َ ] (ص مرکب ) پرآسیب . پرآفت : همی گفت کامشب شبی پربلاست اگر نام گیریم از ایدر سزاست .فردوسی .
-
معیوهة
لغتنامه دهخدا
معیوهة. [ م َع ْ هََ ] (ع ص ) ارض معیوهة؛ زمینی علت گن . (مهذب الاسماء). ارض معیوهة؛ زمین پرآفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
اله العالمین
لغتنامه دهخدا
اله العالمین . [ اِ لا هُل ْ ل َ ] (اِخ ) خدای تعالی . اﷲ تبارک و تعالی : دست من گیر ای اله العالمین زین پرآفت جای و چاه تاربام .ناصرخسرو.
-
خطر کردن
لغتنامه دهخدا
خطر کردن . [ خ َ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تهور کردن . خود را بخطر افکندن . (یادداشت بخط مؤلف ) : مهتری گر بکام شیر در است رو خطر کن ز کام شیر بجوی . حنظله بادغیسی .روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری . مشفق بلخی (از فرهنگ اسدی...
-
آگنج
لغتنامه دهخدا
آگنج . [ گ َ ] (اِ) امعاء سطبر گوسفند و مانند آن بگوشت آکنده : عصیب و گرده برون کن تو زود و برهم کوب جگر بیازن و آگنج را بسامان کن وز این همه که بگفتم نصیب روز بزرگ غدود و زهره و سرگین و خون و فوکان کن . کسائی .چرغند، رونج ، ارونج ، مالکانه ، شاه لوت...
-
مانند کردن
لغتنامه دهخدا
مانند کردن . [ ن َن ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشبیه . (دهار) (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). تشبیه کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجاج او را گفت با یزیدبن معاویه بیعت نکردی و خود را به حسین علی و عبداﷲبن عمر مانند کردی . (بلعمی ).دست رادش را به دریا کی ...
-
آفت
لغتنامه دهخدا
آفت . [ ف َ ] (ع اِ) (شاید از ریشه ٔ آکفت فارسی ) آفة. آفه . عاهت . عاهه . عارضه . (زمخشری ).جانحه . زحمت . علت . بلا. بلیه . ضرر. آکفت . آسیب . بیماری . (ربنجنی ). گزند. عیب . آهو. ج ، آفات : رسیده آفت نشبیل او به هر کامی نهاده کشته ٔ آسیب او به هر ...
-
مخافت
لغتنامه دهخدا
مخافت . [ م َ ف َ ] (ع مص ) خوف و ترسیدن ،و این مصدر میمی است از ثلاثی مجرد. در اصل مخوفت بود واو متحرک ماقبل آن حرف صحیح ساکن ، حرکت واو نقل کرده به ماقبل دادند واو در اصل متحرک بود، ماقبل آن اکنون مفتوح گردید آن واو را به الف بدل کردند مخافت شد. (غ...
-
خطر
لغتنامه دهخدا
خطر. [ خ َ طَ ] (ع مص ) بلندقدر و بلندمرتبه گردیدن . (منتهی الارب ). خُطور. || (اِ) وسمه . رنگ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). کتم (بحر الجواهر): عرب وسمه را خطر گوید و لیث گوید آن نباتیست که برگ او را در خضاب سیاه بکار برند. (از ترجمه ٔ صیدنه ...