کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیرنده 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خاتمت پذیر
لغتنامه دهخدا
خاتمت پذیر. [ ت ِ م َ پ َ ] (نف مرکب ) پایان پذیرنده . خاتمت پذیرنده .
-
دانه پذیر
لغتنامه دهخدا
دانه پذیر. [ ن َ / ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) دانه پذیرنده . رجوع به دانه پذیرنده شود.
-
مهرگیرنده
لغتنامه دهخدا
مهرگیرنده . [ م ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نقش پذیرنده . پذیرای نقش و نشان مهر : به روزی که طالع پذیرنده بودنگین سخن مهرگیرنده بود.نظامی .
-
بایونیستی
لغتنامه دهخدا
بایونیستی . [ ] (ص مرکب ) فانی . فناپذیر. نیستی پذیرنده . (آنندراج ). (اما جای دیگر دیده نشد.).
-
مژده پذیر
لغتنامه دهخدا
مژده پذیر. [ م ُ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف مژده پذیرنده . که بشارت را دریافت میکند. که قبول مژده میکند. پذیرنده ٔ مژده : گردیده یک اهل دیده بودی دل مژده پذیر دیده بودی .خاقانی .
-
نظام پذیر
لغتنامه دهخدا
نظام پذیر. [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) که سامان گیرد. که مستعد نظم و ترتیب است . نظام پذیرنده .
-
صورت پذیر
لغتنامه دهخدا
صورت پذیر. [ رَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ صورت . قبول کننده ٔ صورت . || انجام شدنی . ممکن .
-
سوهان پذیر
لغتنامه دهخدا
سوهان پذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) سوهان پذیرنده . که سوهان را قبول کند. رجوع به سوهان شود.
-
ناپذیرنده
لغتنامه دهخدا
ناپذیرنده . [ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ناپذیر. ناپذیرا. نپذیرنده . مقابل پذیرنده .
-
متعاوض
لغتنامه دهخدا
متعاوض . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) پذیرنده ٔ عوض و بدل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ملتوم
لغتنامه دهخدا
ملتوم . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نکوهیده شونده و نکوهش پذیرنده . (آنندراج ). نکوهیده و ملامت شده . (ناظم الاطباء).
-
اندرزپذیر
لغتنامه دهخدا
اندرزپذیر. [ اَ دَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ اندرز. متعظ. (از یادداشت مؤلف ).
-
امرپذیر
لغتنامه دهخدا
امرپذیر. [ اَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ فرمان . قبول کننده ٔ امر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
امان پذیر
لغتنامه دهخدا
امان پذیر. [ اَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ امان . زنهارپذیر. کسی که پناه و زنهار میدهد.
-
شکل پذیر
لغتنامه دهخدا
شکل پذیر. [ ش َ / ش ِ پ َ ] (نف مرکب ) شکل پذیرنده . آنچه که شکل قبول کند. قابل شکل . (فرهنگ فارسی معین ).