کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیرنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پذیرنده
لغتنامه دهخدا
پذیرنده . [ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف ) قابل . قبول کننده : پذیرنده ٔ هوش و رای و خردمر او را دد و دام فرمان برد. فردوسی .ای عطابخش پذیرنده و خواهنده سپاس رای تو خوبی وآئین تو فضل و احسان . فرخی . || استقبال کننده . مستقبل . پیشباز کننده .- پذیرنده ٔ پند ...
-
واژههای مشابه
-
عذر پذیرنده
لغتنامه دهخدا
عذر پذیرنده . [ ع ُ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه عذر کس پذیرد. که پوزش قبول کند : بپذیر نصیحت بطلب حکمت دین راای عذر پذیرنده از این گنبد غدار.ناصرخسرو.
-
نصیحت پذیرنده
لغتنامه دهخدا
نصیحت پذیرنده . [ ن َ ح َ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نصیحت پذیر. نصیحت شنو : از یاران مشفق و نصیحت پذیرنده و آزموده ، نصیحت پذیرنده باش . (منتخب قابوسنامه ص 41).
-
نقش پذیرنده
لغتنامه دهخدا
نقش پذیرنده . [ ن َ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نقش پذیر : نبینی که موم نقش پذیرنده تر از سنگ است . (منتخب قابوسنامه ص 8).
-
مژده پذیرنده
لغتنامه دهخدا
مژده پذیرنده . [ م ُ دَ / دِ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مژده پذیر. قبول کننده ٔ بشارت . رجوع به مژده پذیر شود.
-
دانه پذیرنده
لغتنامه دهخدا
دانه پذیرنده . [ ن َ / ن ِ پ َ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) قبول کننده ٔ دانه . قبول کننده ٔ دانه برای رویانیدن . پذیرنده ٔ دانه برای انبات . گیرنده ٔ تخم رویاندن را : پرتو آتش زده بر ماء و طین تا شده دانه پذیرنده زمین .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
خاتمت پذیر
لغتنامه دهخدا
خاتمت پذیر. [ ت ِ م َ پ َ ] (نف مرکب ) پایان پذیرنده . خاتمت پذیرنده .
-
دانه پذیر
لغتنامه دهخدا
دانه پذیر. [ ن َ / ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) دانه پذیرنده . رجوع به دانه پذیرنده شود.
-
مهرگیرنده
لغتنامه دهخدا
مهرگیرنده . [ م ُ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) نقش پذیرنده . پذیرای نقش و نشان مهر : به روزی که طالع پذیرنده بودنگین سخن مهرگیرنده بود.نظامی .
-
بایونیستی
لغتنامه دهخدا
بایونیستی . [ ] (ص مرکب ) فانی . فناپذیر. نیستی پذیرنده . (آنندراج ). (اما جای دیگر دیده نشد.).
-
مژده پذیر
لغتنامه دهخدا
مژده پذیر. [ م ُ دَ / دِ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف مژده پذیرنده . که بشارت را دریافت میکند. که قبول مژده میکند. پذیرنده ٔ مژده : گردیده یک اهل دیده بودی دل مژده پذیر دیده بودی .خاقانی .
-
نظام پذیر
لغتنامه دهخدا
نظام پذیر. [ ن ِ پ َ ] (نف مرکب ) که سامان گیرد. که مستعد نظم و ترتیب است . نظام پذیرنده .
-
صورت پذیر
لغتنامه دهخدا
صورت پذیر. [ رَ پ َ ] (نف مرکب ) پذیرنده ٔ صورت . قبول کننده ٔ صورت . || انجام شدنی . ممکن .