کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیرفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پذیرفته
لغتنامه دهخدا
پذیرفته . [ پ َ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) مقبول . مبرور. پذرفته . قبول کرده : حج ّ پذیرفته ، حج ّ مَبروُر. پذیرفته باد حج تو،برّاﷲ حَجَک . || متعهّد. پذیرفته . || متعهّد. آنچه برعهده گرفته باشند. آنچه تقبّل کرده باشند : چنین هم پذیرفته او را سپارتو بیدا...
-
جستوجو در متن
-
اپیکائین
لغتنامه دهخدا
اپیکائین . [ اِ ] (اِ) در فارسی بجای اِمتین پذیرفته شده است .
-
قبول شدن
لغتنامه دهخدا
قبول شدن . [ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفته شدن . پسندیده و مطبوع شدن . (ناظم الاطباء).- قبول شدن در امتحان ؛ از عهده ٔ امتحان برآمدن و پذیرفته شدن . مقابل مردود شدن .
-
سوخت آما
لغتنامه دهخدا
سوخت آما. (نف مرکب ، اِ مرکب ) بجای کربوراتور پذیرفته شده است . (فرهنگستان ).
-
نامردود
لغتنامه دهخدا
نامردود. [ م َ ] (ص مرکب ) ردناشده . مردودنشده . مقبول . پذیرفته .
-
باوریده
لغتنامه دهخدا
باوریده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف ) قبول کرده . که پذیرفته باشد. که قبول کرده باشد.
-
دخترخوانده
لغتنامه دهخدا
دخترخوانده . [ دُ ت َ خوا / خا دَ / دِ ] (اِ مرکب ) دختری که از جانب مرد یا زنی بفرزندی پذیرفته شده باشد. کودکی مادینه که زنی یا مردی او را به فرزندی خود پذیرفته باشد. || نادختری . دختر زن از شوهر دیگر. دختر شوهر از زن دیگر.
-
شرع پذیر
لغتنامه دهخدا
شرع پذیر. [ ش َ پ َ ] (ن مف مرکب ) مقبول و پذیرفته ٔ شریعت . که در شرع روا باشد و پذیرفته آید. مشروع : خر آزادکرده را قربان نکنم زآنکه نیست شرع پذیر.سوزنی .
-
تخشائی ارتش
لغتنامه دهخدا
تخشائی ارتش . [ ت ُ ی ِ اَ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرهنگستان این کلمه را بجای «صناعت ارتش » پذیرفته است .
-
توقیفگاه
لغتنامه دهخدا
توقیفگاه . [ ت َ / تُو ] (اِ مرکب ) زندان . فرهنگستان ایران «بازداشتگاه » را به جای این کلمه پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود.
-
تابین بحری
لغتنامه دهخدا
تابین بحری . [ ن ِ ب َ ] (اِ مرکب ) فرد سرباز نیروی دریایی . فرهنگستان ایران در مقابل این کلمه لغت «ناوی » را پذیرفته است .
-
سوخت پاش
لغتنامه دهخدا
سوخت پاش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) برای پراکنده کردن نفت و بنزین در ماشین در فرهنگستان بجای ژیکلور پذیرفته شده است . (فرهنگستان ).
-
شقاقی
لغتنامه دهخدا
شقاقی . [ ش َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از اکراد آذربایجان که بسبب مهاجرت با ترکان شاهسون مذهب شیعه را پذیرفته اند. (از تاریخ کرد ص 123).
-
شوالیه
لغتنامه دهخدا
شوالیه . [ ش ُ ی ِ ] (فرانسوی ، اِ) نجیب زاده ای که در گروه فارِسان قرون وسطی پذیرفته شده باشد. فارِس . (فرهنگ فارسی معین ).