کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
پذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص ) پذرفتن . قبول . (تاج المصادر بیهقی ). قبول کردن . برداشتن . استقبال : خواهی اندکتر از جهان بپذیرخواهی از ری بگیرتا بحجاز. رودکی .پذیرفت ازو شهریار آنچه گفت گل رویش از تازگی برشکفت . دقیقی .پذیرفتم او را بشاهنشهی از این ...
-
واژههای مشابه
-
کمال پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
کمال پذیرفتن . [ ک َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) کمال یافتن . کمال گرفتن . به حد تمامیت رسیدن : اندرسفر بلند همی گردد آفتاب اندرسفر کمال پذیرد همی قمر. امیرمعزی .و رجوع به کمال یافتن و کمال گرفتن شود.
-
کساد پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
کساد پذیرفتن . [ ک َ / ک ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) کساد شدن . کاسد شدن . بی رواج و بی رونق شدن . کسادی یافتن : نرخ صندل من کساد پذیرد بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم . (سندبادنامه ص 3).
-
نگار پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
نگار پذیرفتن . [ ن ِ پ َ رُ ت َ ](مص مرکب ) نقش پذیرفتن . قبول نقش کردن : طبع او ماننده ٔ آب است ازپاکی و لطف طبع او زفتی نگیرد، آب نپذیرد نگار.قطران .
-
نقش پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را برنهد بر آب نگین .فرخی .
-
زوال پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
زوال پذیرفتن . [ زَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) نیست شدن . ازمیان رفتن . (فرهنگ فارسی معین ). فانی شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و زوال و ماده ٔ بعد شود.
-
سپاس پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
سپاس پذیرفتن . [ س ِپ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول منت کردن . شکرگزاری کردن . ممنون شدن : ایشان از مجاعه ٔ بسیار سپاس پذیرفتند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ، از یادداشت مؤلف ).بدو هر کسی گفت اخترشناس بنزد تو آید پذیرد سپاس .فردوسی .
-
زینهار پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
زینهار پذیرفتن . [ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن امان و پناهندگی کسی را : زواره بدو گفت کای نامدارنبایست پذیرفت از او زینهار. فردوسی .پذیرفتم این زینهار تراسپهر ترا شهریار ترا.فردوسی .
-
صورت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
صورت پذیرفتن . [ رَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول کردن صورت . || در تداول عوام ، انجام یافتن . واقع شدن .
-
عبرت پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عبرت پذیرفتن . [ ع ِ رَ پ َ رُت َ ] (مص مرکب ) کنایه از پند گرفتن و نصیحت گوش کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ). عبرت گرفتن : گه از لوح ِ ناخوانده عبرت پذیرگه از صُحْف ِ پیشینگان درس گیر. نظامی .مگر کز خوی ِ نیکان پند گیرندوز انجام ِ بَدان عبرت پذیرند.س...
-
عکس پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
عکس پذیرفتن . [ ع َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول انعکاس . (فرهنگ فارسی معین ): انعکاس ؛ عکس پذیرفتن . (منتهی الارب ). || قبول تصویر کردن . نقش پذیرفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : آب از گل رخساره ٔ او عکس پذیرفت و آتش بسر غنچه گلنار برآمد.سعدی .
-
فرمان پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
فرمان پذیرفتن . [ ف َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) فرمان بردن . فرمان برداری کردن . اطاعت امر دیگری نمودن : چنین داد پاسخ سخنگوی پیرکه فرمان دهم من تو فرمان پذیر. نظامی .تا کنون فرمان پذیرفتن ز شاه بعد از آن فرمان رساندن بر سپاه . مولوی .رجوع به فرمان شود...
-
تباهی پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
تباهی پذیرفتن . [ ت َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) فساد پذیرفتن . فنا پذیرفتن . تباهی گرفتن : نگه کن بدین گنبد تیزگرد...نه از جنبش آرام گیرد همی نه چون ما تباهی پذیرد همی .فردوسی .
-
درمان پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
درمان پذیرفتن . [ دَ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) علاج پذیرفتن . قابلیت علاج یافتن . چاره پذیر شدن : نبود چاره حسودان دغا را ز حسدحسد آنست که هرگز نپذیرد درمان . فرخی .دلش می داد تا فرمان پذیردقوی دل گردد و درمان پذیرد. نظامی .بت فرمانبرش فرمان پذیرفت که ...