کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیرایی 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مسافرپردازی
لغتنامه دهخدا
مسافرپردازی . [ م ُ ف ِ پ َ ] (حامص مرکب ) مهمانداری و پذیرایی از مسافران و تیمارداری از آنان .
-
مسافرنوازی
لغتنامه دهخدا
مسافرنوازی . [ م ُ ف ِ ن َ ](حامص مرکب ) عمل نواختن مسافر. پذیرایی از مسافر.
-
تشریفاتچی
لغتنامه دهخدا
تشریفاتچی . [ ت َ ] (اِ مرکب ) کسی که برای پذیرایی میهمان محترم میگمارند. (ناظم الاطباء). مهماندار.
-
دارالضیافه
لغتنامه دهخدا
دارالضیافه . [ رُض ْ ضی ف َ ] (ع اِ مرکب ) مهمانخانه . جای پذیرایی از مهمان . (ناظم الاطباء). مضیف .
-
یاریگاه
لغتنامه دهخدا
یاریگاه . (اِ مرکب )جای یاری . موضع امداد. || اصطلاحاً محلی است که در آن پذیرایی از مردمان ناتوان و بیچاره می شود. سابقاً آن را پست امدادی می گفتند. (فرهنگستان ).
-
میزبان گستری
لغتنامه دهخدا
میزبان گستری . [ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب )مهمانداری . (ناظم الاطباء). مهمان نوازی . پذیرایی میهمان از دل و جان . و رجوع به میزبان و میزبانی شود.
-
مقراء
لغتنامه دهخدا
مقراء. [ م ِ ] (ع ص ) مهمانی کننده وبسیار مهمانی . مقری [ م ِ را ] . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجل مقراء للضیف ؛ مرد بسیار پذیرایی کننده ٔ مهمانی و کذلک امراءة مقراء. (ناظم الاطباء).
-
سالن
لغتنامه دهخدا
سالن . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) سالون . اطاق بزرگ مخصوص پذیرایی . || اطاق بزرگ که در آن مردمان فراهم آیند و کارهای هنری چون فیلم ، تآتر، تابلوهای نقاشی و غیره را ببینند. || اطاقی که برای استراحت در آن نشینند.
-
مؤتوی
لغتنامه دهخدا
مؤتوی . [ م ُءْت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از اتواء (ایتواء). کسی که پناه و جای می دهد دیگری را. (از منتهی الارب ، ماده ٔ اوی ). آن که منزل می دهد کسی را و پذیرایی می کند. || مهربان و مشفق و با رحم و مروت و دلنواز. (ناظم الاطباء). بخشنده و ترحم کننده . (...
-
میهمان خان
لغتنامه دهخدا
میهمان خان . (اِ مرکب ) میهمان خانه . مهمانخانه . مضیف . ضیافتگاه . تالار و محل پذیرایی از مهمان : بوی شاد یک هفته مهمان من بیارایی این میهمان خان من . اسدی .و رجوع به میهمان خانه و مهمان خانه شود.
-
میهمان داری
لغتنامه دهخدا
میهمان داری . (حامص مرکب ) مهمان داری . صفت و عمل میهمان دار. پذیرایی از میهمان . میزبانی . (از یادداشت مؤلف ) : گفت من چون در این جهان داری خو گرفتم به میهمان داری . نظامی .و رجوع به میهمان دار و مهمان داری شود.
-
بارگاه ساختن
لغتنامه دهخدا
بارگاه ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ایجاد بارگاه . خیمه و خرگاه زدن . || محل پذیرایی و ملاقات فراهم کردن : منعم بکوه و دشت و بیابان غریب نیست هر جا که رفت خیمه زد و بارگاه ساخت .سعدی (از ارمغان آصفی ).
-
بار عام
لغتنامه دهخدا
بار عام . [ رِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پذیرایی عمومی . شرفیابی همگانی ، مقابل بار خاص ، پذیرایی خصوصی . رجوع به «بار» شود : و آنروز بارعام بود. (کلیله و دمنه ).بارعام است و در کعبه گشاده ست کز اوخاصگان بانگ در جنت مأوا شنوند. خاقانی .در نوبت بار عا...
-
رسولخانه
لغتنامه دهخدا
رسولخانه .[ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ معد برای پذیرایی رسولان . دارالسفراء. (یادداشت مؤلف ). آسایشگاه و محل پذیرایی از فرستادگان و سفیران کشورهای خارج : در رسولخانه فرودآوردند و نزل بسیار دادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598). بفرمود تا او را به ...
-
مهمانخانه
لغتنامه دهخدا
مهمانخانه . [ م ِ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) خانه که برای فرود آمدن مهمان اختصاص داده باشند. قسمتی در ساختمان خانه (اطاق یا سالن ) که اختصاص به مهمان دهند. || مضیفة. دارالضیافة. مأدبة : گفتند یا رسول اﷲ آنچ ما خوردیم از طعامهای مهمانخانه ٔ تو نبود. (تاری...