کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پجشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پجشک
لغتنامه دهخدا
پجشک . [ پ ِ ج ِ ] (اِ) طبیب . پزشگ . مُعالج . (مهذب الاسماء): و محمدبن زکریا پجشگ از آنجا [ ری ] بود. (حدود العالم ).
-
واژههای مشابه
-
پجشک ستور
لغتنامه دهخدا
پجشک ستور. [ پ ِ ج ِ ک ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیطار. دام پزشک .
-
جستوجو در متن
-
پچشک
لغتنامه دهخدا
پچشک . [ پ ِ چ ِ ] (اِ) پجشک . پزشک . طبیب : بطر... پچشک ستور. بیطار بالفتح مثله . (منتهی الارب ).
-
طبیب
لغتنامه دهخدا
طبیب . [ طَ ] (ع ص ) زیرک . || دانا. || نیک ماهر در کار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پزشک . (فرهنگستان ) (منتهی الارب ). پجشک . (دهار). طب . آسی . عرّاف . (منتهی الارب ). آنکه علاج بدن کند. دانا به دوا و علاج و دارو و درمان . حکیم . ج ، اَ...
-
ج
لغتنامه دهخدا
ج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نحو نشانه است جمع را و در تجوید علامت خاصه ٔ وقف جائز است و از حروف مصمته و شجریه و محقوره و...