کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پتواز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پتواز
لغتنامه دهخدا
پتواز. [ پ َت ْ ] (اِ) بتواز. پدواز. (رشیدی ). آده . میقعه . (برهان ). نشیمن کبوتر و باز و دیگر پرندگان از شکاری و غیرشکاری و آن دو چوب است که به اندک فاصله از یکدیگر بر زمین فروبرند و چوب دیگر بر زبر آن دو نهند چنانکه نشستن آن جانوران را بکار آید. |...
-
جستوجو در متن
-
پتوازه
لغتنامه دهخدا
پتوازه . [ پ َ زَ / زِ ] (اِ) پتواز. رجوع به بتواز شود.
-
پیواژ
لغتنامه دهخدا
پیواژ. [ پی ] (اِ) پاسخ دادن . بیواز. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 233). ظاهراً مصحف «پتواز» است . رجوع بماده ٔ قبل شود.
-
برواز
لغتنامه دهخدا
برواز. [ ب َرْ ] (اِ) جای قرار و آرام . (برهان ) (آنندراج ). جای آرام که از چوب برای کبوتر راست کنند. (از شرفنامه ٔ منیری ). || نشیمن باز و شاهین و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به پرواز و پدواز و پتواز و آده شود.
-
بیواره
لغتنامه دهخدا
بیواره . [ بی رَ / رِ ] (اِ) چوبی که بدان گلوله ٔ خمیر نان را تنک سازند. (برهان ). وردنه و چوبی که بدان خمیر را تنک سازند. (ناظم الاطباء). || قبول و اجابت . (انجمن آرا). شاید مصحف بیواز باشد بمعنی رد جواب . پتواز. پتواژ = پتواچک . رجوع به مترادفات کل...
-
پیواز
لغتنامه دهخدا
پیواز. [ پی ] (اِ) اجابت بود یعنی پاسخ دادن . (اوبهی ) (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : به اومید رفتم بدرگاه اوی امید مرا جمله پیواز کرد. بهرامی .خداوندا دعایم باز پیوازمنم بیچاره و درمانده اهواز. استاد لطیفی (از شعوری ).رجوع بماده ٔ ذیل شود. (ظاهراً مصحف «پت...
-
بتواز
لغتنامه دهخدا
بتواز. [ ب َ ] (اِ) بدواز. آرامگاه و نشیمن باز و شاهین و امثال آن را گویند. (برهان قاطع). پتواز. بدواز. برواز. پتوازه . پدواز. نشیمن کبوتر و باز که دو چوب ستون کرده و چوبی روی آن گذارند. نشیمن کبوتر و باز که دو چوب بر زمین فروبرند و چوبی بر زبر آن نه...
-
پدواز
لغتنامه دهخدا
پدواز. [ پ َ ] (اِ) نشیمن گاه . جای و آرامگاه و نشیمن و قرار. پتواز. بَتواز. نشیمن گاه و آرام گرفتن بگوشه ای که به آخر کارها و جایها آنجا آرام دارند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). دو چوب بلند باشد که هر دو را از هم به اندک فاصله بر زمین فروبر...
-
اجابة
لغتنامه دهخدا
اجابة. [ اِ ب َ ] (ع مص ) اِجابت . پاسخ . (منتهی الارب ). پاسخ دادن . پتواز کردن . جواب دادن . (وطواط). || قبول کردن (دعا و دعوت و خواهش ). برآوردن . روا کردن . پذیرفتن . اِنجاح . اسعاف : اجاب اﷲ دعاؤه . (منتهی الارب ). و اجابت کرد و مهیا شد امیرالم...
-
پرواز
لغتنامه دهخدا
پرواز. [ پ َرْ ] (اِ مص ) بررفتن بهوا با بال چنانکه مرغان . رشیدی گوید: پریدن لیکن پریدن معنی حقیقی او نیست چنانکه مشهور شده بلکه معنی حقیقی او پرگشادن است که پرباز نیز گویند اما چون پریدن را پرگشادن لازم است به مجاز معنی پریدن ازو اراده کنند. - انته...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...