کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پتفوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پتفوز
لغتنامه دهخدا
پتفوز. [ پ َ ] (اِ) گرداگرد دهان ومنقار مرغان . (برهان ). پوزه . معرب آن فِطیسَه است : مستطعم الفرَس ، پتفوز اسب . (منتهی الارب ) : عاریت داده بدو سبلت و ریش و پتفوزببخارا شده هنگام صبا علم آموز. سوزنی .بشعر عذب دل افروز من نگر، منگربریش و سبلت و پتف...
-
جستوجو در متن
-
پیفوز
لغتنامه دهخدا
پیفوز. [ پ َ / پ ِ] (اِ مرکب ) پوزه . پوز. بتفوز. رجوع به پتفوز شود. غمامة؛ پیفوز بند. (صراح ). رجوع به پتفوز بند شود.
-
مشبم
لغتنامه دهخدا
مشبم . [ م ُ ش َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که پتفوز بر بزغاله می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
مستطعم
لغتنامه دهخدا
مستطعم . [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استطعام . || مستطعم الفرس ؛ پتفوز اسب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استطعام شود.
-
متقمع
لغتنامه دهخدا
متقمع. [ م ُ ت َ ق َم ْ م َ ] (ع اِ) متقمعالدابة، سر ستور و پتفوز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
پرپوز
لغتنامه دهخدا
پرپوز. [پ َ ] (اِ) گرداگرد کلاه و دهان انسان و حیوانات چرنده را گویند و منقار مرغان از طرف بیرون . (تتمه ٔ برهان قاطع). پتفوز. (شعوری بنقل شرف نامه ). پوز. پوزه .
-
بدپوز
لغتنامه دهخدا
بدپوز. [ ب َ ] (اِ) پیرامون دهان از طرف بیرون . (از برهان قاطع). پیرامون دهان . (ناظم الاطباء). پتفوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : عاریت داده پدر سبلت و ریش و بدپوزبه بخارا شده هنگام صبی علم آموز. سوزنی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 165). || (ص مرکب ) بددهن ...
-
برفوز
لغتنامه دهخدا
برفوز. [ ب َ ] (اِ) اطراف و پیرامون دهان . (برهان ). برفوس . برکاپوز. برکاپوس . بدکافوز. برکافوس . (از انجمن آرا) (از جهانگیری ) (آنندراج ). گرداگرد دهان . (ناظم الاطباء). بدفوز. بتفوز. پتفوز : چنین باشد بیان نور ناطق نه لب باشد نه آواز و نه برفوز. م...
-
مخطم
لغتنامه دهخدا
مخطم . [ م ُ خ َطْ طَ ] (ع ص ) اسب که از پتفوز تا حنک اسفل وی سفیدی گرفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). || شتر مهار در بینی کرده شده و شتری که بینی وی را می کشند تا مهار در وی گذارند. (ناظم الاطباء...
-
کعم
لغتنامه دهخدا
کعم . [ ک َ ] (ع مص ) بستن پتفوز شتر را تا نگزد و نخورد. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || ترسیدن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه کعم فلانا الخوف فلایرجع. || بستن . (از منتهی الارب ) (ازتاج العروس ). کعمت الوعاء؛ بستم ...
-
غمامة
لغتنامه دهخدا
غمامة. [ غ ِ م َ ] (ع اِ) دهن بند ستور. (مهذب الاسماء). پتفوزبند شتر و جز آن ، و آن خریطه مانندی است که چون بر پتفوز ستور بندندخوردن نتواند. ج ، غَمائِم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).خریطه ای است که به دهان شتر و جز آن بندند و او را از طعام بازمیدارد. ...
-
تبفوز
لغتنامه دهخدا
تبفوز. [ ت َ ] (اِ) مصحف بتفوز و پتفوز. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مردم و چارپا را پیرامون و گرداگرد دهان ... باشد. (برهان ). بمعنی گرداگرد دهان . مرقوم شده اما بتقدیم باء اصح است . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیرامون و گرداگرد دهان آدمی و چارپایان . (ناظم...
-
حکمة
لغتنامه دهخدا
حکمة. [ ح َ ک َ م َ ] (ع اِ) کام لگام که در آن افسار باشد. (منتهی الارب ). حلقه ٔ آهنی که بر دهنه ٔ لجام اسب کنند. کام . دهانه . حلقه ٔ لگام . (از مهذب الاسماء). حلقه ٔ لگام زیرین . احکام ؛ حکمه بر سر اسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیش روی آدمی ...
-
سعف
لغتنامه دهخدا
سعف . [ س َ ع َ ] (ع اِ) شاخ درخت خرما برگ دور کرده و یا برگ آن یا اکثر آن است که خشک را سعف گویند و تر را شطبة. || رخت عروس . سعوف جمع آن است . || سر کوه . || شیرینه که بر پتفوز و سر و روی شتر مانند گر بیرون آید و موی مژه و جز آن بریزاند. || هرچیز ن...