کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پا مال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پا بر پا پیچیدن
لغتنامه دهخدا
پا بر پا پیچیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) رَصف .
-
کج پا
لغتنامه دهخدا
کج پا. [ ک َ ] (ص مرکب ) کج پای . که پای کج دارد. اَحنَف . اَخفَج . (یادداشت مؤلف ).
-
کله پا
لغتنامه دهخدا
کله پا. [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آدمی که حالش بهم خورده و از حال طبیعی خارج شده و در حقیقت سرش را به جای پایش گذاشته باشد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). رجوع به کله پا شدن شود.
-
کله پا
لغتنامه دهخدا
کله پا. [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) در اصطلاح نجاران ، پایه های چفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کله پا
لغتنامه دهخدا
کله پا. [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از کلهر. (ازجغرافیای سیاسی کیهان ، ص 61). و رجوع به کلهر شود.
-
کله پا
لغتنامه دهخدا
کله پا. [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلیایی است که در بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گشاده پا
لغتنامه دهخدا
گشاده پا. [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه یا آنچه پای آن گشاده باشد، میان دو پای آن فراخ بود: جانب ؛ اسب گشاده پا. (منتهی الارب ).
-
کره پا
لغتنامه دهخدا
کره پا. [ ک ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صفائیه ٔ بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. دشت و گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کوتاه پا
لغتنامه دهخدا
کوتاه پا. (ص مرکب ) آنکه دارای پایی کوتاه است . (فرهنگ فارسی معین ). || حیوانات اهلی که پای کوتاه دارند مقابل بلندپا. حیواناتی مانند گوسفند و بز و میش و طیور خانگی چون ماکیان و بوقلمون و اردک . مقابل بلندپا، مانند اسب و اشتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
-
کوته پا
لغتنامه دهخدا
کوته پا. [ ت َه ْ ] (اِ مرکب )مخفف کوتاه پا است و آن جانوری باشد شبیه به گوزن و او را کوته پای هم گویند. کوتاه پاچه . کوته پاچه . (برهان ). و رجوع به کوتاه و کوتاه پاچه شود. || خرگوش را نیز گفته اند. (برهان ). || (ص مرکب ) حیوانات اهلی ، چون : گوسفند...
-
کوچک پا
لغتنامه دهخدا
کوچک پا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کفش ... اصطلاح کفشدوزان ، مقابل کفش بزرگ پا. کفشی که از اندازه ٔ طبیعی و معمولی کوچکتر باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کنس پا
لغتنامه دهخدا
کنس پا. [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان اهلم رستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 155 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
گرگ پا
لغتنامه دهخدا
گرگ پا. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از گیاه است . پنجه ٔ گرگ . (گیاه شناسی گل گلاب ص 172) : خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس .منوچهری .
-
گرگ پا
لغتنامه دهخدا
گرگ پا. [ گ ُ ] (اِخ ) از جمله ٔ کوهستانها و ییلاقات شاه کوه و ساور مازندران میباشد. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 169).
-
نقره پا
لغتنامه دهخدا
نقره پا. [ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نام طایری است که رنگ پای آن سفید باشد. (غیاث اللغات ). رجوع به نقره پای شود.