کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایمال کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پایمال شدن
لغتنامه دهخدا
پایمال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب شدن . پی خسته شدن . پی سپر شدن . نیست و نابود شدن : کبر پلنگ در سر ما و عجب مدارکز کبر پایمال شود پیکر پلنگ . سوزنی .تو غافل در اندیشه ٔ سود و مال که سرمایه ٔ عمر شد پایمال . سعدی .کرا سیم و زر ماند و گنج و م...
-
جستوجو در متن
-
پامال
لغتنامه دهخدا
پامال . (ن مف مرکب ) پایمال .بپای سپرده . || از میان رفته . || زبون . خوار. ذلیل . (شعوری ). || پامال شدن و پایمال کردن ، پایمال شدن و پایمال کردن ؛ زیر پاشدن و زیر پا کردن . از میان رفتن و از میان بردن .
-
ضهت
لغتنامه دهخدا
ضهت . [ ض َ ] (ع مص ) نیک پاسپر کردن چیزی را. (منتهی الارب ). پایمال کردن .
-
پاسپار
لغتنامه دهخدا
پاسپار. [ س ِ ] (اِ مرکب ) پاسار. لگد. (جهانگیری ) (برهان ). تیپا. || (ن مف مرکب ) پای سپر. لگدکوب . (برهان ). پی سپر. پایمال .- پاسپار کردن ؛ لگدکوب کردن . پایمال کردن .پی سپر کردن .
-
برتهیدن
لغتنامه دهخدا
برتهیدن . [ ب َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن روی زمین . || خراب کردن و پایمال کردن . || مغلوب کردن . || توده کردن . (ناظم الاطباء).
-
پاسپر
لغتنامه دهخدا
پاسپر. [ س ِپ َ ] (ن مف مرکب ) پای سپر. پاسپار. لگدکوب . پایمال .- پاسپر کردن ؛ طوس . پی سپر کردن . پایمال کردن . محاوَزَة. ثطأه ؛ پاسپر کرد آنرا. (منتهی الارب ).
-
لگدکوب کردن
لغتنامه دهخدا
لگدکوب کردن . [ ل َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پایمال کردن . پیخستن . پی سپر کردن . لگدمال کردن : مروت نباشد از آزادگان لگدکوب کردن بر افتادگان .امیرخسرو.
-
پی سودن
لغتنامه دهخدا
پی سودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب کردن . پایمال کردن . || میل نمودن اراده کردن بطرفی . (آنندراج ). مشتاق بودن . رغبت کردن . آهنگ کردن بسوئی . قصد کردن بطرفی .
-
حق کش
لغتنامه دهخدا
حق کش . [ ح َ ک ُ ] (نف مرکب ) آنکه راستی را پوشیدن خواهد. آنکه حق را پایمال کردن خواهد.
-
حق کشی
لغتنامه دهخدا
حق کشی . [ ح َ ک ُ] (حامص مرکب ) پایمال کردن حق با علم بحقانیت آن .
-
یهیدن
لغتنامه دهخدا
یهیدن . [ ی َ دَ ] (مص ) ویران کردن و خراب کردن و فاسد کردن و تلف کردن و پایمال کردن و محو کردن . (ناظم الاطباء). فراهم کردن و برهم زدن و خراب کردن مانند فراهم آوردن و برهم زدن خانه و عمارت . (از شعوری ج 2 ورق 447).
-
پی سپر کردن
لغتنامه دهخدا
پی سپر کردن . [ پ َ / پ ِ س ِ پ َک َ دَ ] (مص مرکب ) پی سپار کردن . با پای رفتن . از روی آن گذشتن : پی سپر کردن راهی را؛ پا سپر کردن . پیمودن آنرا. رفتن بر آن . وَطء. || لگدمال کردن . پایمال کردن . پیخستن . لگدکوب کردن . پایکوب کردن .
-
رهس
لغتنامه دهخدا
رهس . [ رَ ] (ع مص ) سخت پاسپر کردن راهی را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سخت سپردن . (منتهی الارب ). سخت پایمال کردن و سخت سپردن . (از آنندراج ).
-
توثیر
لغتنامه دهخدا
توثیر. [ ت َ ] (ع مص ) نرم کردن بستر و آنچه بدان ماند. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). نرم کردن . (دهار). پایمال ونرم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).