کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایمال شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پایمال شدن
لغتنامه دهخدا
پایمال شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لگدکوب شدن . پی خسته شدن . پی سپر شدن . نیست و نابود شدن : کبر پلنگ در سر ما و عجب مدارکز کبر پایمال شود پیکر پلنگ . سوزنی .تو غافل در اندیشه ٔ سود و مال که سرمایه ٔ عمر شد پایمال . سعدی .کرا سیم و زر ماند و گنج و م...
-
جستوجو در متن
-
پامال
لغتنامه دهخدا
پامال . (ن مف مرکب ) پایمال .بپای سپرده . || از میان رفته . || زبون . خوار. ذلیل . (شعوری ). || پامال شدن و پایمال کردن ، پایمال شدن و پایمال کردن ؛ زیر پاشدن و زیر پا کردن . از میان رفتن و از میان بردن .
-
لگدکوب شدن
لغتنامه دهخدا
لگدکوب شدن . [ ل َ گ َ ش ُدَ ] (مص مرکب ) پایمال شدن . پی سپر شدن : مرد در راه عشق مرد نشدتا لگدکوب گرم و سرد نشد.اوحدی .
-
خبیدن
لغتنامه دهخدا
خبیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) خائیدن . جویدن . || پایمال نمودن . || زدن . فرسودن با پا. || خمیده شدن . || پیر. بیکاره شدن . || بچنگ درآوردن . || ربودن . || جوشاندن . || برشته کردن . || شکستن . || پنهان شدن . || بازگشتن . || خفه کردن . (از ناظم الاطباء).
-
دستبرد
لغتنامه دهخدا
دستبرد.[ دَ ب ُ ] (ن مف مرکب ) دست برده . غارتیده . غارت زده .- دستبرد شدن از ؛ غارت زده شدن : باری از آن دست شوم پایمال باری از آن پای شوم دستبرد.انوری .
-
خون خسبیدن
لغتنامه دهخدا
خون خسبیدن . [ خ ُ دَ ] (مص مرکب ) خون کسی پایمال شدن . قتل کسی مورد توجه قرار نگرفتن . قاتل کسی مجازات نشدن : خون هرگز نخسبد. (کلیله و دمنه ).آنکه کشتستم پی مادون من می نداندکه نخسبد خون من .مولوی .
-
مالیده شدن
لغتنامه دهخدا
مالیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال یافتن . تنبیه و مجازات شدن . سرکوب شدن . منکوب شدن . شکست خوردن : و به جنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد و از لشکر وی بسیار کشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335). و رجوع به مال...
-
منعدم
لغتنامه دهخدا
منعدم . [ م ُ ع َ دِ ] (ع ص ) نیست شونده . (غیاث ) (آنندراج ) . نیست و نابود شونده و نیست و نابود و پایمال و زیر و زبر و ناپدید و معدوم و برطرف گشته و ویران و خراب شده و تباه گشته و ضایع و نایاب . (ناظم الاطباء).- منعدم شدن ؛ نابود شدن . نیست شدن . م...
-
غورگی
لغتنامه دهخدا
غورگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) کالی و نارسیدگی میوه ها. (ناظم الاطباء). غوره بودن . نارس بودن انگور و خرما. رجوع به غوره شود.- درغورگی مویز شدن ؛ کنایه از نرسیدن به مراد و ضایع شدن . ناامید شدن و از زندگی برخوردار نشدن . (ناظم الاطباء) : آنها که اسیر ع...
-
غالب شدن
لغتنامه دهخدا
غالب شدن . [ ل ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیره گشتن . اعتلاء. غالب گردیدن : تا اشتها غالب نشود چیزی نخورند. (گلستان ). و عنفوان شبابم غالب شدی . (گلستان ).صبر معشوق و عشق غالب شدتا بدسته ٔ درفش غایب شد. سعدی (هزلیات ).عشق غالب شد و از گوشه نشینان صلاح نام...
-
سپری
لغتنامه دهخدا
سپری . [ س ِ پ َ ] (ص نسبی ) پازند «سپور» (کامل ) و «سپوری » = پهلوی «سپوریک » (تمام )، پهلوی «سپور» ، (تمام ) «سپورکیه » (کمال ، تمامی )، ارمنی «سپر» (پایان ). کلمه ٔ سپری فارسی = پهلوی «سپریک » ، پهلوی «سپور» = پارسی باستان «سپرنه » ، ارمنی «سپر» ....
-
اوفتادن
لغتنامه دهخدا
اوفتادن . [ دَ ] (مص ) افتادن و از پا درآمدن . || دور شدن . (ناظم الاطباء) (برهان ). || ساقط شدن . (ناظم الاطباء). سقوط کردن : یکی بدید بکوی اوفتاده مسواکش ربود تا بردش باز جای و باز کده . عماره .- از دیده اوفتادن ؛ بی ارزش و منفور شدن : آن در دو رس...
-
دود برآمدن
لغتنامه دهخدا
دود برآمدن . [ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) دود برخاستن . بلند شدن دود. در آتش افروختن . (یادداشت مؤلف ). ادخان . تدخین . دخون . دخن . دود برآمدن از آتش . (منتهی الارب ).- دود از چیزی برآمدن ؛ سوختن آن چیز. (یادداشت مؤلف ) : سعدی ز سوز سینه هر دم چنان ...
-
مندفع
لغتنامه دهخدا
مندفع. [ م ُ دَ ف ِ ] (ع ص ) دفعشونده .(غیاث ). دفعشونده و دورشونده . (آنندراج ). دورشونده و دفعشده و دورکرده شده و رانده شده و اخراج شده و بدرکرده شده . (ناظم الاطباء) : چه به برکت و پرتونور ارادت و طلب حق که در نهاد ایشان است بعضی از ظلمت وجود مندف...