کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکردن (کفش و غیره) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نعلچی
لغتنامه دهخدا
نعلچی . [ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه نعل کفش و میخ و امثال آن سازد؛ و آن غیر نعلبند مخصوص ستور است . (یادداشت مؤلف ). که نعلچه و میخ های مخصوص برای کف کفش و بویژه برای کفش های چرمی و پوتین سازد. || آنکه نعل کفش کوبد. که میخ یا نعل به کف کفش مردم کوبد.
-
چاموش
لغتنامه دهخدا
چاموش . (اِ) نوعی از کفش و پای افزار باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چموش . کفش . پاپوش . پوزار. نوعی کفش روستایی . و رجوع به کفش شود.
-
برقی
لغتنامه دهخدا
برقی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به برق در همه ٔ معانی . || هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره . || کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد. || بسرعت و بشتاب . زود...
-
چمتاک
لغتنامه دهخدا
چمتاک . [ چ َ ] (اِ) کفش و پای افزار را گویند. (برهان ). کفش را گویند و آن را چمتک و چمشاک و چمشک نیز گویند. (جهانگیری ). کفش و پای افزار و آن را چمتک نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). کفش و پای افزار. (ناظم الاطباء). و رجوع به چمتک و چمشاک و چمشک ش...
-
چاروغ
لغتنامه دهخدا
چاروغ . (ترکی ، اِ) چارغ . (برهان ) (آنندراج ). پای افزار دهقانان .(برهان ) (آنندراج ). پوزار. کفش . نوعی کفش مخصوص روستائیان . و رجوع به چارغ و چارق و چاروق و کفش شود.
-
گل پاپوش
لغتنامه دهخدا
گل پاپوش . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که از ابریشم و گلابتون و مانند آن بر تیماج و سقلات کفش دوزند و هم از چوب سازند و در پاشنه ٔ کفش تعبیه کنند و گلهای عاج در آن پرچین نمایند و آنرا کوکب کفش نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به گل کفش شود.
-
چمشک
لغتنامه دهخدا
چمشک . [ چ َ ش َ ] (اِ) مخفف چمشاک است که کفش و پاافزار باشد. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک و چمشاک است . (از جهانگیری ). کفش . (صحاح الفرس ). کفش و چیزی شبیه به چارق ولی اطراف آن ندوخته که از بیت المقدس آرند. مرادف چمشاک . (از رشیدی ). پاافزار. (از ا...
-
گیسوی کفش
لغتنامه دهخدا
گیسوی کفش . [ سو ی ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن مقدار از بند کفش یا جز آن که بر پا قرار گیرد و بر زمین ساید. (یادداشت مؤلف ): ذُؤابَةُ النعل ؛ گیسوی کفش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هِلال . (اقرب الموارد). هلال ؛ گیسوی کفش . (منتهی ال...
-
چسک
لغتنامه دهخدا
چسک . [ چ ُ س َ ] (اِ) چستک . قسمی کفش . کفش راحتی . کفش سبک برای خانه .کفش دم پایی . قسمی کفش سبک که کفی یک لایی دارد و مخصوص پوشیدن در خانه یا اطاق است . رجوع به چستک شود.
-
قالب گیری کردن
لغتنامه دهخدا
قالب گیری کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندازه و شکل جسمی را با قالبی معلوم کردن : قالب گیری کردن دندان مصنوعی . قالب گیری کلاه و کفش و غیره .
-
خرطمة
لغتنامه دهخدا
خرطمة. [ خ َ طَ م َ ] (ع مص ) زدن بر خرطوم کسی و کج گردانیدن خرطوم وی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خرطم الخف و غیره ؛ خرطوم قرار داد برای کفش و جز آن . (منتهی الارب ).
-
چمشاک
لغتنامه دهخدا
چمشاک . [ چ َ ] (اِ) پاافزار و کفش را گویند. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک است که کفش را گویند. (از جهانگیری ). کفش و چیزی شبیه به چارق عجم که از بیت المقدس آرند، ولی اطراف آن دوخته نیست . مرادف چمشک در معنی . (از رشیدی ). بمعنی پاافزار است . (انجمن آ...
-
چمناک
لغتنامه دهخدا
چمناک . [ چ َ ] (اِ) پای افزار و کفش را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کفش و پاافزار. (ناظم الاطباء). چمتاک . چمتک . چمشاک . چمشک . چمنک .و رجوع به چمتاک و چمتک و چمشک و چمنک و کفش شود.
-
مزدی دوز
لغتنامه دهخدا
مزدی دوز. [ م ُ ] (نف مرکب ) مزدی دوزنده . خیاطی که پارچه را از مشتری و یا صاحب کارگاه خیاطی و یا فروشنده ٔ لباس دریافت کند و در برابر دریافت اجرت ، آن را بدوزد. || در عرف ، کارگر خیاط نیز گویند. || کفش دوزی که چرم و تیماج و سایر مواد لازم برای دوختن...
-
چاروق
لغتنامه دهخدا
چاروق . (ترکی ،اِ) چاروغ . چارغ . چارق . کفش مخصوص دهقانان . پای افزار مخصوص روستائیان . نوعی کفش که دهقانان و روستائیان پوشند. و رجوع به چارغ و چارق و چاروغ و کفش شود.