کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاهنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاهنگ
لغتنامه دهخدا
پاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) پاسنگ . پاچنگ . چیزی که در یک پله ٔ ترازو آویزند تا با پله ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). || و پاهنگ مرادف پاشنگ مخفف پادآهنگ مرکب از پای بمعنی پاینده و محفوظو آهنگ بمعنی قصد و چون آنرا بجهت تخم نگاهدارند گویا آهنگ حفظ آن کرده...
-
جستوجو در متن
-
پاچنگ
لغتنامه دهخدا
پاچنگ . [ چ َ] (اِ مرکب ) دریچه ٔ خرد. پاجنگ . پاژنگ : مال فرازآری و بکار نداری تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ . ابوعاصم .|| پای افزار. کفش . پوزار. پاهنگ .
-
پارسنگ
لغتنامه دهخدا
پارسنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ و جز آن که در کپه ٔ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفه ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). پاسنگ . پاهنگ : بست دوران بر رکوی چرخ چندین سنگ و خاک لیک در میزان حکمت کم بود از پارسنگ . کاتبی .-...
-
پاشنگ
لغتنامه دهخدا
پاشنگ . [ ش َ ] (اِ) خوشه ٔ انگور. خوشه ٔ کوچک از انگور. چلازَه . زنگله . || چوب خوشه ٔ انگور یا چوب چلازه ٔ انگور. || خوشه ٔ انگوری که بجهت تخم نگاه دارند. (برهان ) : چو مشک بویا لیکنش نافه بوده زغژب چو شیر صافی پستانش بود از پاشنگ .عسجدی (از فرهنگ ...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...